
دیدار با
خیام هرذرّه که
(شاعر، ریاضیدان):
پدر زیر لب با خود این ابیات را زمزمه میکند و به
رانندگی ادامه میدهد:
هر ذره که در روی زمینی بوده است*
خورشید رخ زهرهجبینی بوده است*
گرد از رخ نازنین به آرام فشان
کان هم رخ و زلف نازنینی بوده است*
راه زیادی تا مشهد باقی نمانده و بعد از گذشت این همه،
مدت در ماشین، فقط دیدن گنبد طلایی امام رضا(ع)
میتواند خستگیام را کاهش دهد.
توی همین فکرها و خیالات غرقم که پدر بدون مقدمه
وارد جاده فرعی میشود. چشم به تابلویی در جاده میافتد،
«به نیشابور، شهرخیام و عطار خوش آمدید.»
منظور پدر را متوجه میشوم. او خیلی وقت پیش به
من قول داده بود که من را به نیشابور، یعنی همان شهری
که آرامگاه خیام در آن است بیاورد.
پدر صدایم میزند و میگوید: بلندشو، رسیدیم، این هم
آرامگاه خیام... مقابل چشمانم یک باغ پر گل و زیباست که
درست در وسط آن مقبرهای زیبا قرار دارد.
پدر دستم را میگیرد و برایم صحبت میکند:
خیام، حجةالحق، حکیم ابوالفتح عمربن ابراهیم یا همان
خیام نیشابوری مشهور، مردی است که درست در چند صد
متر زیر خاک به خواب رفته است. او بیش از آن که به
شاعری معروف باشد، به فلسفه، ریاضیات و نجوم مشهور
بوده است.
خیام در اواخر قرن پنجم در همین شهر، یعنی نیشابور
متولد شده و در اوایل قرن ششم، یعنی حدود سالهای 515
تا 517 هجری قمری در همین شهر درگذشته است.
از پدر میپرسم: «یعنی خیام غیر از سرودن شعر، در
علوم دیگری مثل نجوم هم تخصص داشته است؟».
پدر در جوابم میگوید: «البته که همین طور است و
حتی خیام در گذشته اصلاً به شاعری شهرت نداشته و
مجلات دوست کودکانمجله کودک 33صفحه 22