مجله کودک 33 صفحه 24

بشقاب پرنده در جزیره نویسنده: مارگارت ایگولدن مترجم: شادی زمانسرایی پروفسور جیمز روزنامه را کنار گذاشت و از سوزان پرسید: «دوست داری امروز چه کاری بکنیم؟» سوزان کنار پنجره نشسته بود و به بیرون نگاه می­کرد. هر روز صبح هریت که پرنده­ای کوچک و سفید بود، برای خوردن صبحانه به آنجا می­آمد و سوزان مقداری نان خرده به او می­داد. سوزان گفت: « شاید با دوچرخه­ام در اطراف گشتی بزنم و چند عکس بگیرم.» مادر گفت:«و من هم نقاشیِ دریا را می­کشم؛ چون اینجا خیلی زیباست.» پروفسور جیمز گفت:«پس من هم برای پیدا کردن سنگها و صخرهای بیشتر می­روم. این جزیره واقعاً جالب است و سنگهایش متعلق به میلیون­ها سال پیش هستند.» سوزان از پنجره به بیرون نگاه کرد. او این جزیره را خیلی دوست داشت، ولی آنجا دوستی نداشت تا با او بازی کند. فقط چند ماهیگیر پیر در آنجا مشغول کار خود بودند. پدر گفت «:سوزان! می­توانی همراه من برای پیدا کردن سنگها بیایی و عکسهایت را یک روز دیگر بگیری.» سوزان قبول کرد و گفت: «ولی قبل از آن باید غذای امروز هریت را بدهم.» مادر خندید و گفت: «پرنده­ها همیشه گرسنه هستند؛ روز خوبی داشته باشید، بعداً همدیگر را می­بینیم.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 33صفحه 24