
شعر دوست
با دو خورشید مهربان
در چشم
محمود کیانوش
مادرم، خستهای بیا بنشین
این همه کار کردهای، بس نیست؟
غیر از تو بگو در این خانه
ای عزیز همه، مگر کس نیست؟
صبح پیش از تمام ما، بیدار
میشوی، کار میکنی تا شب
با دو خورشید مهربان در چشم
با بهار تبسمّی بر لب
آخرِ شب که ما همه خوابیم
باز هم مادرم تو بیداری
ذرّهای خستگی نمیفهمی
تو مگر آفریدۀ کاری؟
گاه در طول روز در خانه
کاری از ما بخواه مادر جان
دل من سوخت بس که مظلومی
آه، داری گناه مادرجان!
مادرم، من که دخترت هستم
باید امروز همدمت باشم
شاد باشم اگر تو هم شادی
یا که غمناک، از غمت باشم
مجلات دوست کودکانمجله کودک 34صفحه 8