مجله کودک 36 صفحه 39

دیدار دوست یک حس نگفتنی ... آزاده اکبری خرازی آن قدر سکوت کرد که فکر کردم تلفن قطع شده است. بالاخره گفت: ((نه ... در این مورد سؤال نکنید ... نه ...)). صدایش گرفته بود. گوشی را که گذاشتم، دلم گرفت. مرگ امام برای همۀ ما ایرانیها غم انگیزترین اتفاق آن سالها بود. رهبری که زندگی همه این ملت را عوض کرده بود، برای همیشه از ما خداحافظی کرد؛ و این خداحافظی آن قدر دردناک بود که شاعری مثل ((قیصر امین پور)) نتواند احساسش را در آن لحظه­ها بیان کند. تو شاید آن شبها را به یاد نیاوری. تو یا خیلی کوچک بوده­ای یا حتی به دنیا هم نیامده بوده­ای. ولی بزرگترها حتماً یادشان می­آید که چطور مردم در مسجدها برای سلامتی امام دعا می­کردند. بچه­ها برای امام شمع روشن می­کردند و در دل آرزو داشتند که رهبرشان از بستر بیماری بلند شود. صبح فردا، هزارها گوش و چشم به رادیو و تلویزیون دوخته شده بود. همگی به امید این که خبر سلامتی امام اعلام شود، امّا چند لحظه بعد، همه در حیرت و بغض فرو رفتند. هیچ کس باور نمی­کرد اما رفته باشد. لباسهای سیاه از کمدها بیرون آمدند و همه راه افتادند تا برای آخرین بار امامشان را از نزدیک ببینند. خیابانها پر از مردم سیاهپوش بود. عده­ای زیر نور داغ خورشید، روی تشییع کنندگان آب و گلاب می­ریختند. عمّامه سیاه امام که روی پیکرشان قرار داشت هم انگار عزادار بود. آن روز را هیچ کس فراموش نمی­کند. شاعرها، نویسنده­ها و نقاشیهای زیادی سعی کردند آن لحظه­ها را به تصویر بکشند و احساس خودشان را در شعرها، قصه­ها و نقاشیهایشان بیان کنند. هر چند آنها پس از سالها این واقعه را به یاد می­آوردند، ولی بازگو کردن آن لحظات باز هم برایشان سخت بود. به سراغ آنها رفتیم تا بپرسیم در شب رحلت امام، کجا بوده­اند و چه احساسی داشته­اند؟ برای آنها امام چه معنایی دارد؟ و بچه­های آنها هم که امام را ندیده­اند، از امام چطور یاد می­کنند؟ اسدالله شعبانی، شاعر و نویسنده امام همیشه همراه ماست من موقع رحلت امام، در شهرستان همدان در حال انجام مأموریت بودم. تا وقتی به تهران برسم، همه چیز تمام شده بود. حس می­کردم کسی که می­توانست همه ملت ایران را به حرکت درآورد، دیگر با ما نیست، ولی یاد او با همۀ همه ما همراه است. با آمدن اسم امام، یاد شخصیت می­افتم. امام پیشوای یک ملت بود. برای من امام یعنی زیر بار زور نرفتن. وقتی امام فوت کردند، من مثل همه بچه­ها حس کردم که ((مرگ پایان کبوتر نیست.)) بیوک ملکی، شاعر: آن شب حس کردم اتفاق بدی می­افتد امام یعنی رهبر ... این معنی امام را همۀ ما می­دانیم. ولی واژۀ امام، برای من چیزی فراتر از این حرفهاست. هر بار که این اسم را می­شنوم بی اختیار، بیش از هر چیز، یاد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 36صفحه 39