مجله کودک 36 صفحه 40

مهربانی­های امام می­افتم. من فقط یک بار، ایشان را از نزدیک دیدم و آن موقع هم، با عده­ای از نوجوانها خدمتشان رفته بودیم. دیدار ما، درست بعد از یکی از سخنرانیهای امام بود که دربارۀ یک شهید صحبت کرده بودند و بعد از آن سخنرانی، فضای آنجا بسیار غم انگیر بود. من نگران بودم که امام، در این فضای ناراحت و غمگین نتوانند با بچه­ها حرف بزنند، امّا ایشان بدون توجه به آنچه اتفاق افتاده بود، خیلی گرم و صمیمی با بچه­ها صحبت کردند و من آنجا بود که فهمیدم امام چقدر با بچه­ها مهربان هستند. شب قبل از رحلت امام، از فضا و حال و هوا حس کرده بودم که قرار است اتفاق بدی بیفتد. با این که هیچ وقت اخبار صبح را گوش نمی­دهم، آن روز صبح تلویزیون را روشن کردم و وقتی دیدم قرآن خوانده می­شود، متوجه شدم که چه فاجعه­ای رخ داده... بچه­های من نسبت به امام احساس احترام می­کنند. آنها با این که امام را از نزدیک ندیده­اند، با توجه به صحبتهایی که تا به حال در مورد امام شده، از ایشان با احترام زیادی یاد می­کنند. حسن احمدی، شاعر و نویسنده: جلو گریه ام را نگرفتم یادم نیست که روز رحلت امام دقیقاً کجا بودم. فقط یادم می­آید شب وقتی از اخبار، خبر شدت بیماری ایشان را شنیدم تا صبح خوابم نبرد و مرتب برای سلامتی امام دعا می­کردم. صبح که خبر رحلتشان را شنیدم دیگر جلو گریه­ام را نگرفتم. امام برای من یک انسان برتر بود. نه به معنای فرشته­ای که از آسمان آمده، بلکه به عنوان انسانی که خیلی با دیگران فرق داشت. امام موجودی ماورای زمینی بود و هر وقت که ایشان را می­دیدم، دلم پرپر می­زد. دلم می­خواست همیشه کنارشان باشم، ولی سعادت دیدار از نزدیک با امام هیچ وقت نصیبم نشد. دختر من امام را خیلی دوست دارد. او هیچ وقت امام را ندیده است، ولی هر وقت صحبت امام می­شود با اشتیاق گوش می­دهد. زمانی که من و مادرش، خاطراتی را از امام نقل می­کنیم، برای او خیلی جالب است؛ به همین دلیل ما سعی می­کنیم در ایام رحلت امام، حتماً به حرم ایشان برویم.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 36صفحه 40