آینۀ دوست
مادر بزرگم با امام
سلام. از هفتۀ پیش تا به حال چندین نامه به دست ما رسیده که همۀ آنها هم خواندنی هستند و هم دیدنی. برای این شماره نامۀ ((رقیۀ حسین خانی)) از روستای رحیم آباد بوئین زهرا را برای شما انتخاب کرده ایم که چند وقت پیش به دست ما رسید.
تا میتوانید برای ما نامه بنویسید. ببینیم چه کسی زودتر خسته میشود ...؟!
شما از نامه نوشتن برای ما، یا ما از خواندن و پاسخ دادن به نامههای شما!
به نام خدا
خدمت ((دوست)) عزیزم، سلام عرض میکنم. امیدوارم حالت خوب باشد و نامه مرا بخوانی .
من مادر بزرگی دارم که فقط بعضی وقتها تلویزیون نگاه میکند، ولی یکی از برنامههای تلویزیون را همیشه میبینید. روزهای پنج شنبه وقتی امام خمینی سخنرانی میکند، مادربزرگم با دیدن تصویر امام، کنار تلویزیون میرود و دستش را اوّل به شیشۀ تلویزیون و بعد به صورت خودش میکشد و میگوید: ((اللهم صل علی محمد و آل محمد)).
دلم میخواهد کنار مادر بزرگ بنشینم و به صحبتهای او گوش کنم. او با زبان شیرین ترکی با امام حرف میزند و میگوید ((قربان الوم سنه آقا جان، قربان اولوم سنین جدّیه آقا جان، خدا رحمت اِلَسین سَنَه، آقا جان بیزیده شفاعت اِلَری او دنیا دا؟)) یعنی آقا جان من فدای تو و جدّت شوم، خدا تو را رحمت کند، آیا ما را هم در آن دنیا شفاعت خواهی کرد؟
مادر بزرگم در روستا زندگی میکند و خیلی دلش میخواهد به زیارت کربلا برود. وقتی تلویزیون تصویر حرم امام حسین(ع) را هم نشان میدهد، همین کار را میکند. یک بار از او پرسیدم مادر چرا شیشۀ
مجلات دوست کودکانمجله کودک 36صفحه 54