مجله کودک 41 صفحه 16

یک کلک تابستانی! آن قدر فکر کردم تا بالاخره فهمیدم که چه کلکی بزنم تا پول توجیبیام بیشتر شود. تا مدرسهها تعطیل شد، رفتم پیش بابام و گفتم: «باید پول تو جیبیام را بیشتر کنی!» بابام گفت: «برای چی؟» گفتم: «برای اینکه تابستان شده.» بابام گفت: «چه ربطی دارد؟» گفتم: «آخر روزهای تابستان بلندتر است» بابام گفت: «خب بلندتر باشد، که چی؟» گفتم: «خب، وقتی روزها بلندتر است، آدم وقت بیکاری بیشتر دارد.» بابام گفت: «خب داشته باشد، که چی؟» گفتم: «خب، وقتی آدم بیکار باشد، وقت خوردن بیشتر دارد و بیشتر دلش چیز میز میخواهد.» بابام کمی فکر کرد و بعد گفت: «کهاینطور!خب­روزهای­تابستان چندساعت بلندتر است؟» گفتم: «حدود سه ساعت.» بابام گفت: «برای این سه ساعت، سی تومان به پول تو جیبیات اضافه میشود و پول تو جیبیات میشود صد و سی تومان.» از خوشحالی پریدم بالا و بابام را بوسیدم و گفتم: «آخ جان.» یکدفعه بابام گفت: «صبر کن، هنوز حرفم تمام نشده، زمستانها هم که روزها سه ساعت کوتاهتر است از صد تومان پول توجیبیات، سی تومان کم میشود و میشود هفتاد تومان.»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 41صفحه 16