مجله کودک 55 صفحه 31

یک پیرمرد و یک مرده دید. همه این چیزها باعث شد که او زیر درختی بنشیند و فکر کند. بعد همه افکارش را به صورت دین به مردم اعلام کرد... مالدیو: من مسیحی هستم و می دانم که خیلی از ژاپنی ها بودایی هستند. من شبها کنار تختم دعا می کنم. در مدرسه به ما گفته اند که پیامبران زیادی وجود داشته اند. اما موسی و محمد و مسیح، کسانی هستند که الان پیروان بیشتری دارند. کرین: اینجا هیچ کس یهودی نیست؟ آپیکو: نه... چطور؟ کرین: پدر و مادر من یهودی هستند. تا حالا آن کلاههای کوچک را که یهودی ها بر سرشان می گذارند، دیده اید؟ آپیکو: اوهوم... شما هم دعا می خوانید؟ کرین: ما هرشب قبل از غذا دعا می خوانیم. تا قبل از دعا و قبل از از این که پدرم برای سفرۀ ما برکت نخواهد هیچ کس دست به غذا نمی زند. مالدینو: چه جالب! من مسیح را خیلی دوست دارم. تا به حال مجسمه مسیح را بر فراز کوه ها در برزیل دیده اید؟ پروانه: من ع عکسش را دیده ام. خیلی قشنگ است. انگار می خواهد آدم را بغل کند... فیجی: چند وقت پیش مادربزرگ من، یک سفر طولانی را آغاز کرد. در ژاپن کسانی که دیگر فعالیت خاصی ندارند یا نذر خیلی بزرگی دارند، تمام معابد را زیارت می کنند. پروانه: چه جالب؛ مادر بزرگت برگشته؟ فیجی: نه هنوز در سفر است. پروانه: به مادربزرگت بگو حتماً برای مادر آپیکو دعا کند. ما هم حتما برایش دعا می کنیم... و نذر می کنیم. مثلاً می گوییم تا سه ماه دیگر اگر این دعا برآورده شد، باز هم برای معبد غذا می آوریم. پروانه: ما هم چنین رسمی داریم. ما برای امامزاده ها یا امام رضا (ع) نذر می کنیم. فیجی: امام زاده؟ یعنی چی؟ پروانه: امام ها بعد از پیامبر (ص)، سرپرست مسلمان ها بودند. امام رضا (ع) یعنی امام هشتم شیعیان در ایران دفن شده و امامزاده ها یعنی فرزندان امام ها هم در سرتاسر ایران مقبره دارند. مردم برای امامزاده نذر می کنند و اگر نذرشان برآورده شود، پول یا غذای نذری می دهند. مایکل: من همیشه یکشنبه ها با پدر و مادرم به کلیسا می روم. اول کشیش یک خطابه می گوید و بعد همه با هم دعا می خوانیم. خطابه کشیش از انجیل انتخاب شده... فیجی: دین پدر و مادر من بودایی است. بودا پسر جوان یک پادشاه بود. او هیچ وقت از قصر خودش بیرون نیامده بود. یک روز بودا از قصر بیرون آمد تا دنیای اطراف را ببیند. او سر راهش یک مریض،

مجلات دوست کودکانمجله کودک 55صفحه 31