مجله کودک 56 صفحه 26

ماجرای پاییز 43 در گوش مرد چیزهایی را گفت. مرد با عجله از پیاده­رو خـارج شد، به آن سوی خیابان رفت که اتومبیلی منتظر او بود. دقایقی بعد، اتومبیل به سرعت جاده تهران - قم را طی می­کرد. مرد به خبری که شنیده­بود فکر می­کرد. خبر هنوز از رادیوو روزنامه­ها پخش نشده بود بود و اوباید به سرعت خبر را به مقصد می­رساند. ماشین به آهستگی از گردنه حسن آباد قم بالا می­رفت و مرد به قانونی فکر می­کرد که آن روز در مجلس تصویب شده بود. در این قانون آنطور که خبرنگار به مرد گفت قرار بود اگر آمریکایی­ها جرم یا جنایتی در ایران انجام دادند، در دادگاههای­ایران محاکمه نشوند. این قانون کاپیتولاسیون آبان سال 1343 هجری شمسی بود و هوا خنک شده بود. مرد دکمه­های کتش را بست و به پیاده­روی روبرو که آفتاب به به آنجا می­تابید رفت. اینجا پیاده روی کنار مجلس شورا بود. داخل محوطه مجلس، رفت و آمد زیادی به چشم مـی­خـورد. خبرنگـاران و عکاسان با جنب­وجوش و دوان دوان از پله­های مجلس بالا و پایین می­رفتند. همیشه هنگام رای گیری یا تصویب یک طرح مهم، جنب و جوش داخل و بیرون مجلس زیاد می­شد. مرد گوشهای خود را تیز کرد تا خبرهای جدید را بشنود. لحظاتی بعد یکی از خبرنگاران به میله­های کنار محوطه مجلس نزدیک شد. اطراف خود را نگاه کرد و بسرعت

مجلات دوست کودکانمجله کودک 56صفحه 26