
یاداشتهای یک دانشآموز دیوانه
اگر راننده تاکسی بودم...
اگر راننده تاکسی بودم، برای رعایت بهداشت ماشینم از مسافران خواهش
میکردم که کفشهایشان را در خیابان بگذارند و با پای برهنه سوار ماشین شوند
(درست همانطور که در نقاشی میبینید.) البّته مسافران میتوانند موقع پیاده شدن،
کفشهایشان را از کنار خیابان پیدا کنند و دوباره آن را بپوشند!
اگر راننده تاکسی بودم، صندوق عقب ماشین را پر از تشکهای ابری میکردم تا
بتوان مسافرهای بیشتری را سوار کنم.
اگر من راننده تاکسی شوم،تعداد زیادی تابلوی راهنمایی و رانندگی در ماشین
میگذارم تا اگر به خیابان یک طرفه یا ورود ممنوع برخورد کردم بتوانم با عوض کردن
فوری تابلوها، از هر جایی که دلم میخواهد عبور کنم. البّته هنوز برای رد شدن از
کوچههای بن بست، فکری به ذهنم نرسیده است، ولی قصد دارم با خریدن یک قوطی
رنگ سبز و یک قلم مو برای همیشه از شر چراغ قرمزهای مزاحم خلاص شوم!
مجلات دوست کودکانمجله کودک 65صفحه 21