مجله کودک 66 صفحه 21

لبخند دوست از مجموعه داستانهای یونسکو گنجشک­های چینی مترجم: ماندانا راد روزی روزگاری تاجری بود اهل ژاپن، که به طور اتفاقی شش گنجشک از کشور چین به دستش رسید. او با خود فکر کرد که این گنجشکها می­تواند هدیۀ خوبی برای رئیسش باشند. اما اطلاع داشت که رئیس خیلی خرافاتی است و به شگون و خوش یمنی بسیار اعتقاد دارد. به همین جهت برای آن که تعداد گنجشک­ها را به عدد خوش یمن «هفت» برساند یک گنجشک ژاپنی خرید و همه را توی یک قفس زیبا گذاشت و به رئیس خود هدیه کرد. رییس از دریافت چنین هدیۀ کمیابی بسیار شادمان شد. او شروع به تعریف و ستایش از گنجشک­ها کرد و با دقت به هریک از آنها نگاهی می­انداخت. پس از مدتی رییس گفت: «خیلی عجیب است. می­بینم که یکی از آنها ژاپنی است.» تاجر با سکوتی توام با ترس و وحشت در حالی که سرش را پایین انداخته بود، نمی­دانست چه جوابی بدهد. پس از مدتی سکوت، ناگهان گنجشک ژاپنی نوک کوچک خود را باز کرد و گفت: «عالیجناب رییس، می­دانید موضوع چیه، من مترجم این گنجشک­ها هستم.» ورزش دوست همان «حسین» بی غل و غش اردبیلی!

مجلات دوست کودکانمجله کودک 66صفحه 21