مجله کودک 66 صفحه 28

شهر دوست من کسی هستم؟ قصه دهم یلدا شرقی قسمت دوم خرخر را که بردند دامپزشک او را معاینه کرد و گفت: «در اثر ضربه­ای که به سرش خورده، دچار فراموشی شده». آقا خرسه تا این را از زبان دامپزشک شنید، از حال رفت و تا خواست بیفتد، فوری زیر پایش صندلی گذاشتند تا بیفتد روی صندلی. دامپزشک هم توی صورت آقاخرسه آب پاشید و هی شانۀ آقاخرسه را مالش داد. حال آقا خرسه که جا آمد با غم وغصۀ فراوان گفت: «حالا من چه خاکی به سرم بریزم، پسرم دیگه منو نمی­شناسه.» عمو زحمتکش نمی­دانست چه بگوید. ننه کلاغه لب تخت خرخر نشسته بود و با بالش او از باد می­زد. دامپزشک به آقاخرسه گفت :« شما که نباید این قدر بی­طاقت باشید باید صبرداشته باشید، ممکنه بعد از چند روز همه مشکلش حل بشه و همه چیز رو به یاد بیاره.» آقا خرسـه گفت: «اگـه نشد چی؟ اگـه حـالش خوب نشد؟» دامپزشک گفت: «اون وقت باید یک شـوک بهش وارد بشه تا دوبـاره به­حال­عادی برگرده.حالاهم می­تونید ببریدش خونه و خوب ازش مراقبت کنید.» ننه کلاغه که اوقاتش خیلی تلخ بود، گفت: «من نمی­دونم خیابون و ماشین به چه درد حیوونای جنگل می­خوره.از وقتی این خیابان رو کشیدن، جنگل ما شده جنگل پردردسر، اصلا نمی­دونم ننه به کله کی زد که پاشه بیاد تو جنگل خیابون بکشه.» آقای دامپزشـک دستش را زیر کمر خرخر برد و او را بلند کـرد و گفت: «ننه کلاغه شما که بهتر می­دونید، مشکل اصلی خیابون و ماشین نیست، مسئلۀ اینجاست که مردم مقررات رو رعایت نمی­کنن. اگه همین بچه خرس شما کمربند ایمنی رو بسته بود و سرش نخورده بود به شیشه، به این حال و روز نمی افتاد.» ننه کلاغه گفت: «چی بگم والله». آقا خرسه بلند شد و بچه­اش را بغل کرد و از آقای دامپزشک تشکر کرد و راه افتاد. پشت سرش ننه کلاغه و عمو زحمتکش هم بیرون آمدند. ننه کلاغه که حال بال زدن نداشت، سوار ماشین شد. آقا خرسه و بچه­اش رفتند عقب ماشین نشستند. ننه کلاغه هم روی صندلی جلو نشست و کمربند ایمنی را بست دور کمر لاغر و ضعیفش. عموزحمتکش هم کمربندش را بست و راه افتاد. خرخر روی صندلی

مجلات دوست کودکانمجله کودک 66صفحه 28