مجله کودک 68 صفحه 20

فکر تو به کار بنداز! سی سال قبل موش کور از جواهر فروشی میدون جوجۀ زرد یا هموم جهان، سرقت می­کنه... اون هر روز از تو سوراخی باجۀ بلیت فروشی، مغازه رو زیر نظر داشته، بعد فرار می کنه و قبل از گیر افتادن جواهرات رو قایم می کنه و جاش رو روی یه ورق کاغذ می کشه و پست می کنه برای خودش! یعنی.... یعنی این.... یه نقشۀ گنجۀ ؟ دقیقا! و براساس علامت­های راهنمایی و رانندگی کشیده شده... این فلش هایی که دور هم می چرخند علامت میدونه، این عددها هم باید تعداد قدم ها باشن! معطل نکن نیکی! صد قدم جلوتر از میدون باید سمت راست، یه خیابون دو طرفه باشه! اِ، وایسا! .... 96 ، 97، 98، 99،و 100 ... دههه! این که تابلو ورود ممنوع داره.... یعنی چه ؟ چه هیجانی ! ادامه داستان را هفته بعد ببینید! یواش یواش دارم می فهمم.... بذار ببینم. اینجا آروم و کم حادثه ای. اما چرا، خوب یادمه... یه دزدی بود... ... از مغازه بستنی فروشی رو برو، درسته؟ بدو بیژ بیژ؟ فکر کنم قراره ثروتنمند بشیم! وایسین، موضوع چیه؟ راست می­گه، ، موضوع چیه؟ ببخشین موسیو، حدود سی سال پیش هیچ اتفاق مهمی توی این محله نیفتاده؟ اتفاق مهم؟ هم آره و هم نه! آخه سی سال پیش، جای این بستنی فروشی، یه جواهر فروشی بزرگ بود... اما، تو از کجا فهمیدی! هوررررا!

مجلات دوست کودکانمجله کودک 68صفحه 20