
دیدار دوست «نواب » نام یک خیابان است، یا نام یک راه بزرگ؟
نام «فداییان اسلام» را حتماً شنیدهاید، نام « نواب صفوی» را هم همین طور.
امّا چقدر آنها را میشناسیم؟
به مناسبت 27 دی ماه، سالروز شهادت «نواب صفوی» و یارانش، دیداری
با خانوادۀ این شهید داشتیم. شاید بعضیها فکر کنند این صحبتها فقط برای
بزرگسالان مناسب است. امّا به نظر من، بچههایی که امام خمینی و
انقلاب اسلامیاش را خوب میشناسند و در این راه قدم بر میدارند، حتماً
میتوانند با نامهای پر افتخار دیگری در تاریخ کشورمان هم آشنا شوند. حیف
است که ما از مردان بزرگی مثل « نواب» فقط این را بدانیم که یکی از خیابانهای
بزرگ تهران به نام ایشان است! راه او بزرگتر از اینهاست.
امیر قمیشی
همسر شهید:
از روز خوارستگاری، به من
وعده شهادت داد؟
میدانیم که مبارزات شهید
نواب صفوی، به قبل از دوران مبارزات
حضرت امام خمینی مربوط میشود.
به عنوان همسر شهید به ما بگویید چه
شد که شهید نواب، در آن دوران که
هنوز انقلاب اسلامی شروع نشده بود، به
فکر مبارزه افتاد؟
آغاز مبارزۀ ایشان به اوایل سال
1321 برمیگردد. در آن زمان، مردی بود به
نام «احمد کسروی» که چهارده کتاب
بر علیه دین اسلام نوشته بود، رژیم
پهلوی هم از او حمایت میکرد. شهید
نواب صفوی ابتدا تصمیم گرفت با این
آدم وارد بحث شود. به خاطر همین بارها
در مجالس او حاضر شد و با او بحث
علمی کرد. هر بار هم، این کسروی بود
که در مقابل منطق شهید نواب، جوابی
نداشت و شکست میخورد. امّا متاسفانه
باز هم از توهین به اسلام دست نمیکشید.
اینجا بود که شهید نواب، دست به کار
اجرای حکم خداوند شد و به کمک
یارانش، کسروی را اعدام کرد. بعد از
کشته شدن کسروی، ایشان مدت کوتاهی
به زندان رفت، امّا با اعتراضهای مردم
و علما، حکومت شاه مجبور شد ایشان
را آزاد کند.
بعد از زندان هم، ایشان در جمعیت
فداییان اسلام همراه با دوستانش مثل
«شهید طهماسبی» با «برادران شهید
واحدی» به مبارزه ادامه دادند. عاقبت در
یکی از شبهای سرد آذر ماه 1334، این
شهید عزیز در منزل یکی از دوستانش
دستگیر شد و بعد از یک دادگاه قلاّبی،
به اعدام محکوم شد.
شما قبل از شهادت ایشان، از
حکم اعدامشان باخبر شده بودید؟
بله، روزنامهها خبر محاکمه ایشان
را چاپ میکردند. کسی که شهید نواب
را محاکمه میکرد، یکی از بی رحمترین
شکنجهگران ساواک یعنی «آزموده» بود.
من هم از طریق روزنامهها در جریان
قرار گرفتم. البته بد نیست بگویم که من
از اولین جلسۀ آشنایی با ایشان یعنی در
روز خواستگاری، وعده شهادت را از زیان
خودشان شنیده بودم. امّا وقتی حکم
اعدام صادر شـد، دیگر زندگی برایم
بیمعنی شده بود. تا این که همراه با
دختر بزرگم فاطمه، برای آخرین ملاقات
با ایشان به زندان رفتیم. امید و غرور
شهید نواب، و خوشحالی عجیب ایشان،
ما را هم به زندگی امیدوار کرد.
فرزندانتان با شهادت پدر،
چطور کنار آمدند؟
ما سه دختر داریم به نامهای
فاطمه، زهرا و معصومه. فاطمه هنگام
شهادت پدر، پنج ساله بود. زهرا، دو ساله
و معصومه هم شش ماه بعد از شهادت
پدر به دنیا آمد. بچّهها، با این که از
پدرشان تنها خاطره و داستان شنیدهاند،
اما از همان کودکی مشتاق ادامه راه او
بودند. به طور مثال، زهرا از سالهای
مجلات دوست کودکانمجله کودک 68صفحه 24