
قصه
دوست
قصه موشی که عقاب شد
نوشته جان استپتو
مترجم: مینا ذاکر شهرک
یکی بود یکی نبود. موش کوچولویی بود که در علفهای
نزدیک رودخانه زندگی میکرد. در طول روز، او و بقیه موشها
به دنبال خوردنی میگشتند و شبها موش پیر برای آنها قصه
میگفت. موش کوچولو قصۀ سرزمیندور افتادهای را دوست
داشت که در آن طرف رودخانه بود و در آنجا همیشه سایۀ
وحشتناکی در آسمان پرواز میکرد.
موش کوچولو تصمیم گرفت به آن سرزمین دور برود و
هرچه موش پیر به او میگفت که این سفر طولانی و خطرناک
است، موش کوچولو قبول نمیکرد. تا این که یک روز قبل از
طلوع آفتاب از خانهاش بیرون آمد.
قبل از این که هوا تاریک شود، موش کوچولو به
رودخانهای رسید ودر آب پرید و با ترس گفت: «آیا میتوانم
از این رودخانه عبور کنم؟»
ناگهان صدای محکمی پرسید: «چرا میخواهی از رودخانه
بگذری؟»
موش کوچولو گفت: «میخواهم به سرزمین دور بروم.
آنجا خیلی زیباست. دوست دارم آنجا را ببینم.»
صدا گفت: «در این صورت به کمک من نیاز داری، من
قورباغه سحر آمیز هستم، تو کی هستی؟»
موش جواب داد: «من موش هستم.»
قورباغه سحر آمیز لبخندی زد و گفت: «این که اسم
نیست من برایت اسمی انتخاب میکنم که در طول سفر
کمکت کند. نام تو «موش پرنده» است.»
همین که قورباغه سحر آمیز این را گفت، موش کوچولو
احساس عجیبی کرد، پاهایش سوزن سوزن شد. او میپرید،
به طوری که قبلاً نمیتوانست چنین کاری بکند. با خوشحالی
گفت: «متشکرم»
قورباغه سحر آمیز گفت: «خواهش میکنم، حالا بر روی
این برگها بپر تا با هم از رودخانه بگذریم.»
سپس ادامه داد: «تو در طول راه با مشکلات زیادی روبرو
خواهی شد، ولی هیچوقت ناامید نشو، اگر میخواهی به
سرزمین دور برسی باید همیشه امیدوار باشی.»
موش پرنده با امید از لابه لای بوتهها میپرید. هر وقت
توتی را پیدا میکرد میخورد و هر وقت خسته میشد میخوابید.
روزها گذشت و او به این فکر میکرد که آیا میتواند به سرزمین
دور برسد. سپس به نهر آبی رسید که آب با سرعت در آن
جریان داشت. او در زیر بوتۀ توت فرنگی، موش چاق پیری
را دید.
موش چاق گفت: «چه پاهای عجیبی داری؟»
موش پرنده با افتخار جواب داد: «این هدیۀ قورباغه
سحر آمیز است. او برایم این اسم را انتخاب کرد.»
موش چاق: «اوه! چه خوب.»
موش پرنده:«خیلی خستهام. راه زیادی آمدهام، آیا میتوانم
اینجا کمی استحراحت کنم؟»
موش چاق: «بله، همیشه میتوانی اینجا بمانی.»
موش پرنده: «من باید به سرزمین دور بروم چون در
مجلات دوست کودکانمجله کودک 69صفحه 24