داستان های یک قل، دو قل
قصه پنجاه و پنجم
عمه خانم لولو خور خوره
قسمت دوم طاهره ایبد
عمه خانم که خواست از خانۀ ما برود، من تندی
در را باز کردم و پریدم بیرون. من نمیخواستم عمه خانم
ناراحت بشود. اما تا آمدم بیرون، یکدفعهای عمه خانم
مرا گرفت و گفت: «آی گرفتمت.»
من خیلی زیاد ترسیدم، داد زدم: «کمک!، محمدحسین
کمک!»
محمد حسین بد جنس هم تندی در را بست و
از پشت هم قفلش کرد و داد زد: «بهت که گفتم نرو، گفتم که
عمه خانم دستگیرت میکنه، بعدش هم قنداقت میکنه.»
من هی دست و پا میزدم تا خودم را از دست عمه خانم نجات
بدهم. این مامانی هم انگار اصلاً مرا دوست نداشت و نمیخواست
مرا از دست عمه خانم نجات بدهد. همین جـوری ایستاده بود و
هی من و عمه خانم را نگاه میکرد. و میگفت: «عیبه.»
عمه خانم مرا دستگیر کرد و برد توی پذیرایی. من باز داد زدم: «کمک! محمد حسین کمک!»
عمه خانم نشست روی مبل و با یک دستش مرا محکم گرفت که فرار نکنم و با آن یکی دستش در
کیفش را باز کرد. من خیلی ترسیدم که میخواست باز قنداقم کند. ولی یکدفعهای دیدم که عمه خانم از توی
کیفش یک ماشین خوشگل درآورد و داد به من و گفت: «این برای یک قُل خوشگلم، حالاقشنگ بشین بازی
کن.»
مجلات دوست کودکانمجله کودک 75صفحه 14