مجله کودک 89 صفحه 4

آینه دوست زنگ ورزش سه شنبه هفته آخر اسفند ماه روز زیبایی بود. خورشید گرمای خوبی داشت. چند روز گذشته هوار بسیار سرد بود. حتی یکشنبه برف بارید انگار زمستان می خواست از آخرین روزهایش هم استفاده کند. قرار بود برای انجام مراسمی به سالن دبستان برویم. ازشب گذشته دعا می کردیم ساعت مراسم با ساعت ورزشمان یکی نباشد. صبح سه شنبه بعد از مراسم صبحگاهی با پی گیری بچه ها معلوم شد زنگ ورزش حذف نشده ما ورزش داریم! اما هنوز خنده شادی روی لبهایمان ننشسته بود که آقای امانی معلم کلاس پنجم الف آمد و گفت: به نظرم این هفته نوبت بچه های پنجم الف است که در ساعت اول ورزش کنند! ولوله ای در کلاس در گرفت. اعتراض بچه ها بلند شد. ولی آقای امانی قانع نمی شد تا سرانجام پس از بررسی های دو معلم و بچه ها معلوم شد حق با ما است و قرار است ورزش کنیم! بعد از رفتن به حیاط متوجه شدیم. آقای محمدی معلم ورش نمی آید. مجبور شدیم خودمان یارکشی کنیم . افراد دو تیم در جای خودشان قرار گرفتند. آقای احمدی وحسینی درگوشه ای از حیاط مشغول صحبت بودند و گاهی هم به ما توجهی می کردند! خواستیم توپ را به هوا بیندازیم و بازی را شروع کنیم که در حیاط مدرسه باز شد و آقای مدیر با چند نفر برای بازدید حیاط، دستشویی ها وارد شدند. با چشمان مضطربمان آنها را دنبال کردیم تا کارشان تمام شد و رفتند. دو مرتبه آماده بازی شدیم. مجدی که واقعاً در بازی آتش پاره ای است به اشرفی که می خواست توپ را به هوا بیندازد گفت: زودباش تا دوباره کسی نیامده! و اشرفی چنان توپ را به هوا پرتاب کرد که دیگر به زمین نیامد. علی یاری به سرعت دوید و پس از چند دقیقه با اجازه، از پنجره کلاس اول به روی سقف رفت و توپ را به حیاط انداخت. اما هنوز پایمان به توپ نخورده بود که صدای آقای مولوی از بلندگو شنیده شد. آقایان خسته نباشید وقت تمام است. لطفاً توپ را به دفتر بیاورید. سید رضا تولایی زاده از تهران وحید بهرامپور 12 ساله از اردبیل امید علیمحمدی 8 ساله از رامسر محمد صدف ساز 9 ساله از کاشان

مجلات دوست کودکانمجله کودک 89صفحه 4