مجله کودک 104 صفحه 7

هیچوقت آنها را فراموش نمیکنم. امّا از همة اینها که بگذریم، نصیحتهای پدربزرگ یا قصّههای مادربزرگ هم یکی دیگر از خاطره های فراموش نشدنی دوران کودکی من به حساب میآید. آن روزها همة ما در نزدیکی هم زندگی میکردیم و تقریباً هر شب به منزل یکی از بزرگترهای فامیل میرفتیم و به اصطلاح شبنشینی به پا میکردیم. این شبنشینیها فرصت خوبی بود تا پدربزرگها و مادربزرگهای فامیل دور هم جمع بشوند و با خاطرات جذّاب و قصّههای شنیدنیشان، علاوه بر سرگرمکردن تمام مهمانها، درسهای بزرگی هم برای ما به یادگار بگذارند. امّا چه کنم که این روزها کمتر کسی پیدا میشود که حوصلةشنیدن حرفهای ما قدیمیها را داشته باشد و تنها دلخوشی ما این شده که خاطراتمان را برای هم سنّ و سالهایمان تعریف کنیم.» خانم عصمتالملوک صفایی 65 سالهاند و حدود پنج سال است که در آسایشگاه سالمندان زندگی میکنند. خانم صفایی میگویند: «من از نعمت داشتن فرزند محرومم و بیشتر سالهای عمرم را در حسرت فرزندانی که هیچوقت نداشتهام، گذراندهام. امّا از زمانی که با فوت همسرم برای زندگی به خانة سالمندان آمدم، احساس میکنم که تمام کارکنان مهربان اینجا، فرزند و نوة من هستند.» خانم صفایی ادامه میدهند: «سرای سالمندان جای بدی نیست و وجود چنین مراکزی در زندگی پیچیدة این روزگار طبیعی و لازم است، امّا ای کاش خانوادهها این را هم بدانند که برای پدر یا مادری که تمام عمرش را به پای فرزندانش گذاشته است، هیچ چیز شیرینتر از آن نیست که سالهای پیری خود را در کنار فرزندان و نوههایش بگذراند. از قول من به تمام بچّههایی که پدربزرگ یا مادربزرگشان در خانة سالمندان زندگی میکنند، بگویید: «حالا که پدربزرگ یا مادربزرگ سالخوردة آنها نمیتوانند زندگی را در کنار فرزندان و نوههایشان سپری کنند، لااقل زود به زود به آنها سری بزنند تا هیچوقت درد بیکسی و غربت به سراغ آنها نیاید.» «با تشکر از آسایشگاه سالمندان کهریزک». عکسهای این گزارش از آرشیو عکس این آسایشگاه، تهیه شده و تزیینی است.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 104صفحه 7