مجله کودک 104 صفحه 23

«گوسفند پُررو» خاطرات آقای چوپان: گوسفندی در گله بود که خیلی پررو بود. همیشه گوسفندهای دیگر را اذیت میکرد و هرچه دلش میخواست به آنها میگفت. دیگر همه گوسفندها از دستش خسته شده بودند. باید کاری میکردم. پس شروع کردم به صحبت کردن با آن گوسفند پررو. به او گفتم که این اخلاق اصلاً برازنده یک گوسفند با شخصیت نیست! ولی هیچ فایدهای نداشت و فقط یک راه بیشتر وجود نداشت! حرفهای قشنگ نغمه دیروز بابام منو برد سینما. ولی من اصلاً نتونستم فیلمو ببینم. چون فقط میتونستم سر آقایی که جلوم نشسته بود رو ببینم! و خجالت کشیدم به بابام بگم جاشو با من عوض کنه! آموزش زبان انگلیسی: این دختر خانم یک تکه کیک شکلاتی خورده و بازم دوست داره یک تکه دیگه بخوره، ولی خجالت میکشه! جواب معما: میخواد بره دستشویی، ولی خجالت میکشه از صاحبخونه بپرسه دستشویی کجاست!

مجلات دوست کودکانمجله کودک 104صفحه 23