
دندان لق من کی میافتد ؟
نویسنده لویس جی گرامبلینگ
مترجم فاطمه زمانی
ادوارد نگران و ناراحت بود که چرا دندان لقشدهاش نمیافتد، چند روزی بود که دندانش لق شده بود و خیلی تکان میخورد. هر وقت که میخندید ، دندان شل و ولش پیدا میشد. هر وقت که در آینه خود را نگاه میکرد ،شکل ناجور آن را میدید ، و هر وقت که زبانش را در دهان میچرخاند ، به دندانش میخورد.
برادرش پیتر رسید :« هنوز دندانت نیفتاده ؟»
ادوارد با ناراحتی جواب داد :« هنوز نه ، خیلی لق لق میخورد!»
پیتر گفت :« من میدانم چه کار کنی تا دندانت بیفتد ، یک سیب بزرگ بردار و گاز بزن ، آن وقت دندانت کنده میشود و راحت میشوی.»
ادوارد جواب داد :« نه متشکرم . فکر میکنم کمی دیگر تحمل کنم بهتر باشد .»
دختر همسایهشان «سندی» با دیدن ادوارد گفت : «هنوز دندانت نیفتاده ؟»
ادوارد جواب داد : « هنوز نه ! آن قدر لق لق میخورد که فکر میکنم به یک مو بند است.»
مجلات دوست کودکانمجله کودک 109صفحه 8