مجله کودک 111 صفحه 25

چپچپ نگاهش کردم و یواش گفتم: «عجب رویی دارهها.» بعد هم محل نگذاشتم و نشستم، محمدحسین پررو گفت: «اِه، پاشو برو چیز میز بیار بخوریم.» به شبنم گفتم: «چیز میز داریم؟» شبنم گفت: «میز داریم، ولی چیز نداریم.» یکدفعه یک سر و صدایی آمد، اول فکر کردم محمدحسین یک چیزی گفت. ولی آن صدا، از صدای محمدحسین خیلی نازکتر بود. بعد فکر کردم شاید شبنم است؛ ولی شبنم هم دهنش بسته بود. بعد فکر کردم نسیم است؛ ولی او هم نبود. همینطور سر و صدای ریز میآمد. انگار یکی داشت با ما حرف میزد. نه دو نفر داشتند حرف میزدند. نه شاید هم بیشتر. همهمان ساکت شدیم و گوش دادیم. صدای جنینهای نیموجبی بود، اول نمیفهمیدیم چی میگویند،خوب گوش دادیم، بعد فهمیدیم که آن نصفه فسقلیها دارند حرف میزنند. آنها یک چیزهایی میگفتند. بعضی از کلمههایشان را میفهمیدیم. گوشمان را تیز کردیم، انگار دو تا نصفه فسقلیها با هم حرف میزدند. شبنم گفت: «بچهمون میگه وَوَاَاَ، وَاَای...» نسیم هم گفت: «ولی بچة ما میگه: «اَ اَ وَ وَ، ای اَ وَ.» من نمیفهمیدم بچهام چی میگوید؛ ولی جلوی محمدحسین نمیخواستم چیزی بگوید. به محمدحسین گفتم: «اگه راست میگی بگو بچهات چی میگه؟» محمدحسین به نسیم نگاه کرد و گفت: «اول تو بگو بچهات چی میگه؟» شبنم تندی بلند شد و رفت توی اتاقمان، یکدفعه نسیم هم بلند شد و رفت خانهشان. من و محمدحسین داشتیم همدیگر را نگاه میکردیم، که هی یک صدای «س س» به گوشم خورد. زیرچشمی به اتاق نگاه کردم، شبنم بود که هی «س س» میکرد و هی با دست اشاره میکرد که بروم توی اتاق. برای این که محمدحسین نفهمد، گفتم: «من برم ببینم چیز میز داریم.» بعد تندی رفتم توی اتاق. دفتر «فرهنگ لغت نینیها» دست شبنم بود. خودمان، بعضی از کلمههای نینیگونه را با معنیاش نوشته بودیم. شبنم تندتند دفتر را ورق میزد تا معنی «اَاَوَوَ، ای اَ وَ» را پیدا کنیم. شبنم آن را پیدا کرد و با خوشحالی گفت: «ایناهاش، اَ اَوَ وَ یعنی سلام... ای اَ وَ... یعنی چطور...» گفتم: «پس میشه، سلام، چطور؟» شبنم از خوشحالی داد کشید: «نه میشه سلام، چطوری؟» بعد گفت: «بچهمون به کی سلام میکنه؟» شبنم خیلی بلند حرف میزد، گفتم: «یواش، محمدحسین میشنوه» بعد از دم در اتاق سرک کشیدم بیرون. محمدحسین نبود، غیبش زده بود. گفتم: «محمدحسین نیست،غیبش زده.» شبنم هم سرک کشید. ادامه دارد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 111صفحه 25