مجله کودک 112 صفحه 22

یاد دوست امام و سادهزیستی خاطرات دوست l یک بار فرشهای نفیس و گرانقیمتی را که خیلی زیبا بود، به امام هدیه کرده بودند. بعد از چند روز که فرشها آنجا بود، امام یکی از اعضای دفتر خود را صدا کردند و فرموند: «اینها را ببرید بدهید بنیاد [مستضعفان] تا بفروشند و صرف نیازمندان شود.» همسر امام که آنجا حضور داشتند، به شوخی گفتند: «یکی از این قالیچهها که به ما میرسد!» امام با این که واقعاً برای همسر خود احترام بسیاری قائل بودند، بدون این که سرشان را بالا بگیرند، با دست اشاره کردند که فرشها برود. و فرمودند: «اینها مال اینجا نیست.» l همسر امام تعریف میکرد که مراسم عروسی ما بسیار ساده برگزار شد. کلّ اثاثیه امام یک گلیم بود و یک دست رختخواب. یک چراغ خوراکپزی و دو فتیلهای، یک قوری و استکان و نعلبکی و یک عدد قابلمه خیلی کوچک. تا این که یکی دو سال بعد، اثاثیهای که از پدر امام به ارث رسیده بود و آقای پسندیده (برادر امام) به امانت نزد خود نگه داشته بودند،برای امام فرستادند. همسر امام میگفتند آنها هم اثاثی نسبتاً کهنه بودند. مجموعاً زندگی امام یک زندگی طلبگی آبرومند بود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 112صفحه 22