مجله کودک 113 صفحه 31

کانگورو جواب میدهد: «به تو؟ هیچی. ولی نصف آن را به سگ میدهم.» میمون با عصبانیت میگوید: «به نظر میرسد که شکلات مال تو نیست.» او از سگ میپرسد: «و تو چقدر به من میدهی؟» سگ زود جواب میدهد: «یک چهارم آن را.» میمون مشخص میکند: «این حرف بهتر به گوش میرسد. بنابراین من حکم میکنم: شکلات مال ...» کانگورو فریاد میزند: «صبر کن! صبر کن! من نصف آن را به تو میدهم!» میمون میگوید: «نصف آن را؟ پس من باید طور دیگری تصمیم بگیرم. بنابراین شکلات را ...» در آن میان سگ فریاد میزند: «صبرکن! من تصمیم را عوض کردم: نصف شکلات و یک ردیف اضافه را به تو میدهم.» میمون میپرسد: «چه ردیفی؟» سگ توضیح میدهد: «خب، یک ردیف شکلات.» کانگورو زود میگوید: «من نصف شکلات و دو ردیف از آن را به تو میدهم.» سگ فریاد میزند: «نصف و سه ردیف آن را!» میمون میگوید: «خب، من حکم میکنم، بستة شکلات مال سگ است. تمام شد و رفت، قبول است.» کانگورو کوچولو عصبانی و سگ کوچولو خوشحال میشود و میگوید: «متشکرم، میمون عزیز. این واقعاً حکم عادلانهای بود.» میمون تعارف میکند: «قابلی ندارد. حالا من جایزهام را میخواهم. ما با نصف شکلات و سه ردیف توافق کردیم.» سگ کوچولو میگوید: «جایزهات را میگیری.» و بستة شکلات را باز میکند، میشمرد و ادامه میدهد: «این بسته شش ردیف دارد. اول نصف بسته را میگیری، این میشود سه ردیف، بفرمایید! و حالا سه ردیف دیگر... هی، آن وقت همة شکلات مال تو میشود!» میمون با خوشحالی میگوید: «درست است، همهاش. قول، قول است. هووم، چه خوشمزه! شکلات شیری با کشمش! از هر دو شما متشکرم. اگر باز هم به یک قاضی دادگاه احتیاج داشتید، میتوانید هر وقت که خواستید بیایید و مرا ببرید. به امید دیدار!» سگ به کانگورو میگوید: «او رفت! او راحت با شکلات تو رفت. میگذاری با تو اینطور رفتار کند؟» کانگورو میگوید: «چطور؟ فکر میکنم شکلات تو بود!» سگ میگوید: «همینطور است، با شکلات ما.» کانگورو کوچولو میپرسد: «با شکلات ما؟ بله، درست است. حیف شد که زودتر به یادش نیفتادیم!»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 113صفحه 31