مجله کودک 120 صفحه 5

گفت: «پسرم! نورِ دیده ام! خدا در خواب به من فرمان داده است که تو را در راه او قربانی کنم!» اسماعیل، برای لحظه ای به فکر فرو رفت. بعد، سرش را بلند کرد و با لحنی سرنش آمیز گفت: «پدر! تو دوستِ خدا هستی. مگر دوستان خدا هم شب های خود را با خواب به صبح می رسانند؟!» ابراهیم، با شنیدن این حرف تعجّب کرد و به فکر فرو رفت: حرفهای اسماعیل، چه قدر هوشمندانه و زیبا بود! آیا این پسر نُه سالۀ او بود که چنین حرفهایی می زد؟! اسماعیل، وقتی حالِ پریشان پدر را دید، سعی کرد او را آرام کند و اضطراب را از دلش برانَد. پس با لحنی آرامتر گفت: «نگران نباش پدر جان! حالا باید آنچه را که به تو فرمان داده شده، انجام بدهی. من هم قول می دهم که صبور باشم و نافرمانی نکنم.» ابراهیم، که از حرفهای پسرش آرام گرفته بود، متّوجۀ ابلیس شد و گفت: «پسرم! سنگی بردار و ابلیس را بزن!» و به دنبال این حرف، خودش خم شد و سنگی برداشت و با خشم به طرف ابلیس پرتاب کرد. اسماعیل هم از کار پدر پیروی کرد و ابلیس با وحشت پا به فرار گذاشت. وقتی به منطقۀ «مِنی» رسیدند، ابراهیم، کنار صخره ای بلند ایستاد و آمادۀ اجرای فرمان خداوند شد... *** ابراهیم، با دست چپ، سر اسماعیل را از روی خاک بلند کرد و با دست راست، چاقو را بر حَلقُ او کشید. امّا چاقو نَبُرید! ابراهیم حیرت کرد. حتّی خراشِ کوچکی روی گلوی اسماعیل نیفتاده بود. انگار تیغۀ چاقو را از نَمد ساخته بودند! اسماعیل گفت: «پدر جان! یک بار دیگر سعی کن، شاید بِبُرد!» ابراهیم، با شگفتی نگاهی به چاقو انداخه و این بار تیغۀ آن را محکم تر بر گلوی اسماعیل کشید. ولی باز هم بی فایده بود: چاقو نمی بُرید! ابراهیم، وحشت زده چاقو را به صخره کوفت. امّا در همین لحظه صدایی از آسمان شنید: «ای ابراهیم! چه خیال کرده ای؟ همان خدایی که به آتش سوزان فرمان داد تا تو را نسوزاند، به چاقو هم فرمانداد تا گَلوی اسماعیل را نبرد!» هنوز ابراهیم در بُهت و حیرت این واقعه بود، که دوباره همان صدا را از آسمان شنید که می گفت: «الله اکبر، الله اکبر، الله اکبر! نیست خدایی جز پروردگار یگانۀ بی همتا. وحمد و سپاس، مخصوص پروردگار یگانه است.» ابراهیم (ع) به سمت صدا نگاه کرد و جبرئیل را دید که به روی او لبخند می زد. ابراهیم هم لبخند زد و با خوشحالی خم شد تا طناب را از دست و پای اسماعیل باز کند. آنها در امتحان الهی موفق شده بودند. دوست، عید سعید قربان را به شما دوستان خوب خدا تبریک و شادباش می گوید.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 120صفحه 5