مجله کودک 120 صفحه 8

قصۀ دوست یک روسری پُر از گُل محد علی دهقانی آن روز بنفشه خیلی خوشحال بود.خوشحالی بنفشه دو تا علّت داشت: یکی این که آن روز، روز تولّدش بود ونُه ساله می شد. دومی اینکه قرار بود با چند نفر از دوستان همکلاسی اش برای استقبال از امام به خیابان بروند. آخر، ان روز، دوازده بهمن سال 57 بود و قرار بود امام خمینی با یک هواپیما به ایران بیاید. از دیشب که رادیو تلویزیون این خبر را داده بود، همۀ مردم خوشحال شده بودند و برای آمدن امام، ثانیه شماری می کردند. خانۀ بنفشه اینها، درست در مسیرعبور امام بود. بنفشه دلش می خواست هر چه زودتر دوستانش از راه برسند، تا همراه آنها به خیابان برود. خیابان پر از جمعیّت بود. هیچ ماشینی توی خیابان دیده نمی شد. مردم، کف خیابان را جارو زده، آب پاشیده و فرش پهن کرده بودند. جا به جا روی فرش ها، شاخه های گل گذاشته بودند. گُل لاله، گل سُرخ ، گل میخک... معلوم نبود توی این فصل زمستان، این هم گُل تازه از کجا آمده است! پدر برای استقبال از امام به فرودگاه رفته بود. مادر هم توی خانه مانده بود، تا مراسم استقبال را از تلویزیون تماشا کند. امّا بنفشه دل توی دلش نبود. هی می رفت جلوی پنجره و بیرون را نگاه می کرد و بر می گشت و با نگرانی می گفت: «نیومدن! نکنه خواب مونده باشند! دوستانش را می گفت؛ محبوبه و نازی و زهرا. بنفشه فکر می کرد بچه ها دیر کرده اند. راستش، یک هفته ای می شد که آنها را ندیده بود و دلش برایشان تنگ شده بود. تا وقتی که مدرسه ها باز بود، بچّه ها هر روز همدیگر را می دیدند. امّا از موقعی که به خاطر تظاهرات و مبارزۀ مردم با شاه، مدرسه ها تعطیل شد، بنفشه و دوستانش کمتر می توانستند همدیگر را ببینن. چون بچّه ها بیشتر توی خانه بودند و بزرگترها برای تظاهرات به خیابان می رفتند. امّا حالا به احترام آمدن امام، همه جا آرام شده بود و کسی از رفتن به کوچه و خیابان ترسی نداشت. دیگر صدای گلوله و تیراندازی از خیابان ها به گوش نمی رسد. مأموران شاه، از ترس مردم، هر کدام به یک گوشه خزیده و قایم شده بودنند. پدر می گفت: «دیگه چیزی به آخر عمر شاه و دار و دسته اش نمونده! امام که بیاد، دیگه کارشون تمونه!» پدر بنفشه، افسر نیروی هوایی بود. امّا از چند روز پیش لباس های نظامی اش را از تن در آورده بود و به جای آنها، لباس شخصی می پوشید! پدر، یک انقلابی بود و امام خمینی را دوست داشت. او دلش می خواست یکی از

مجلات دوست کودکانمجله کودک 120صفحه 8