مجله کودک 120 صفحه 23

او ناراحت است. علت را پرسیدم گفت: من در حال ظرف شستن بودم که امام تشریف آوردند و به من فرمودند خواهر(امام به ایشان خواهر می گفتند) آمده ام به شما کمک کنم، اجازه بدهید من ظرف ها را بشویم! این خانم از این رفتار امام که با آن همه عظمت و مشغله به آشپزخانه آمده بودند، دچار احساسات شده بودند. پس از آن که شهید بهشتی در پاریس خدمت امام رسیدند، به ایران بازگشتند و عده ای از دوستان را برای تشکیل کمیته استقبال از امام به منزل خود دعوت کردند. ایشان می گفتند برادران، کمربندها را محکم ببندید امام به زودی می آیند امامی که من ملاقات کردم، ساعت رفتن شاه را هم می داند و آینده را هم می داند... همان جا کمیته استقبال تشکیل شد . بعد از مدتی از بیت امام در پاریس پیغام رسید که امام فرموده اند محل سکونتشان شمال شهر نباشد، در اماکن خصوصی نباشد و جای تجملاتی و پرزرق و برق هم نباشد. حضرت امام هنگامی که می خواستند اعلامیه بنویسند، هر کاغذی که جلوی دستشان بود بر می داشتند و روی آن می نوشتند. گاهی برای صرفه جویی، پاکت نامه هایی را که برایشان فرستاده بودند، باز می کردند و اعلامیه را روی آن پاکت می نوشتند. این انقلاب از باب این که انقلاب اسلامی و انسانی بود ضایعات کمی به بار آورد. در انقلاباتی که در دنیا واقع شده است، ضایعات بسیار زیاد بوده است؛ و ما بحمدالله با کمی ضایعات به پیروزی بزرگ نایل شدیم. *.... در همان جا که ما بودیم [فرانسه] می آمدند که شما حالا نروید، زود است! از طرف دولت ایران هم فعالیت می کردند و که حالا نیائید شما! حتی به وسیله رئیس جمهور فرانسه یک پیامی برای من [از طرف دولت ایران] فرستاد که حالا زود است؛ ...یک قدری صبرکنید! من این طور حدس زدم که اینها می خواهند تجهیز کنند. اینها می خواهند ما را آنجا نگه دارند و خودشان کارهایشان را انجام بدهند. جوری بشود که دیگر کار ازدست ما بیرون برود. من جدیت کردم که من باید بروم، دیدید که فرودگاه را بستند. من گفتم که هر وقت باز شود، من باید بروم...

مجلات دوست کودکانمجله کودک 120صفحه 23