مجله کودک 123 صفحه 5

شد و خیمه را ترک کرد ویکراست به طرف خیمه امام (ع) رفت . زهیر رفت اما خیلی زود به اردوی خود برگشت در حالی که چهره ای شاد وخندان داشت به یارانش دستور داد که خیمه او را بردارند و کنار خیمه اباعبدالله (ع) ببرند ودر آنجا برپا کنند در همین حال روبه زنش کرد و گفت : دلهم ! برخیز و آماده سفر شود! درهمین لحظه تو را طلاق می دهم و آزادت می کنم که بروی چون دوست ندارم در طول زندگی مشترک با من جز خیر و خوبی چیزی از من به تو رسیده باشد . من تصمیم خود را گرفته ام ومی خواهم در خدمت مولایم حسین (ع) باشم تا جانم را فدای او کنم ! دلهم از جای خود برخاست و درحالی که از این تصمیم زهیر متاثر شده بود با گریه خداحافظی کرد : همسرم خدا یارو یاورت باشد و برایت خیر وسعادت پیش آورد! از ت خواهش می کنم که در روز قیامت پیش جدّ حسین ، رسول خدا (ص) به یاد من باشی! آن وقت زهیر روبه همسفرانش کرد و گفت : هرکس که دوست دارد همراه من بیاید . هرکس هم که دوست ندارد آزاد است که به راه خودش برود. اما بگذارید پیش از رفتن قصه ای برای شما بگویم: درزمان پیامبر(ص) روزی درجایی با کافران می جنگیدیم . خدا فتح و پیروزی نصیب ما کرد و غنیمت زیادی به دست آوردیم. از خوشحالی سراز پا نمی شناختیم . دراین حال سلمان فارسی گفت:آیا از این پیروزی که خدا به شما داد غنیمتی که بدست آوردید ، شاد و خرسند شدید؟ ما گفتیم :آری. همین طوراست. سلمان گفت : پس بدانی زمانی که سید جوانان اهل بهشت را که از خاندان رسول خداست یاری کنید از غنیمتی که در کنار او به دست می آورید بیش از اینها راضی و خوشحال خواهید شد. زهیر چون به انجا رسید لحظه ای مکث کرد نفسی تازه کرد و گفت به نظر من امروز همان روزی است که سلمان وعده داده بود اکنون همه شما را به خدا می سپارم . آن وقت از همسفران خود جدا شد و به کاروان امام حسین (ع) پیوست. زهیر : یکی از یاران وفادار امام حسین (ع) که در روز عاشورا به شهادت رسید.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 123صفحه 5