مجله کودک 123 صفحه 12

تصویر دوست همه طرف هانیه را می گیرند نوشته : مژگان بابامرندی امیر محمد لاجورد هانیه :«هدیه ، مادر، بدوید. زود بیایید ببینید.تلویزیون باز هم مرا نشان می دهد.» مادر:«خدایا شکرت، چه دخترهایی دارم! هدیه جان،بیا عزیزم خواهرت را ببین.» هدیه:«من از این لوس بازی ها خوشم نمی آید . در روز به اندازه کافی قیافه اش را می بینم.همان هم از سرم زیاد است.» هدیه:«چرا خاموشش کردی ، فکر میکنی فقط وقتی تو را نشان می دهد باید روشن باشد؟» هانیه :«عزیزم فکر کردم نگاه نمی کنی...» هدیه :«اشتباه فکر کردی. فقط وقتی تو را نشان میدهد نگاه نمی کنم.» تو هم با آن بازی بی مزه ات ! خوشمزه ، خوشرنگ خوش طعم، مقوی با جایزه با ایزو 99999درهر اندازه ای ... هانیه:«خواهر جان لطفا ادای مرا در نیاور.» هانیه :«کمک نمی خواهی؟» شنیدید چی گفت؟ واقعا که این هانیه دختر عجیبی است. هر چه به اوکم محلی می کنم اما از رو نمی رود. با این کارهایش می خواهد مثلا بگوید که خیلی دختر خوبی است. خیال کرده من بچه ام می خواهد به بهانه کمک کردن دوباره با من دوستی اش را شروع کند. فکر کرده ! آخر این چه زندگی است که من دارم. حتی دوستهایم هم تا مرا می بینند اول احوال هانیه را می پرسند. هانیه:«هدیه جان چرا این قدر عوض شده ای ؟» هدیه :«اصلا حوصله ات را ندارم؟ این قدر هم به من جان جان نگو و نقش خواهر های مهربان را بازی نکن. این جا که تلویزیون نیست. ما هم که جلوی دوربین نایستاده ایم...» هدیه :«بالا نیا. درست می بینی . از امروز جای مان را عوض کردم. اصلا چرا باید تو همیشه بالاتر از من بخوابی؟ کی گفته هر چیز خوب باید مال تو باشد؟»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 123صفحه 12