
اووه همان صدای گریه بود. بوبه یعنی بابایی ، مومه هم یعنی مامانی ؛ ولی معنی دووه را نمی دانستیم.
رفتم و دفتر زبان نی نی ها را آوردم و ورق زدم و دووه را پیداکردیم . نوشته بود دووه یعنی دعوا. یکدفعه داد زدم :«وای شبنم جنین زبون بسته میگه بابایی ، مامانی ، دعوا!»
شبنم گفت:«دعوا؟کجا؟کی؟»
گفتم :«نمی دونم»
من و شبنم هی قربان صدقه ی او رفتیم؛ ولی ساکت نشد. همین طور گریه می کرد و هی می گفت باباییی، مامانی ، دعوا.
شبنم هم طاقتش تمام شد و زد زیر گریه وگفت:«اون می گه دعوا، باید بفهمیم که چه خبره.»
گفتم :«نکنه با اون یکی قل دیگه اش دعوا شده!»
یک دفعه فسقلی با صدای بلند گفت:«بوبه ، بوبه ، اوخ!»
حتما اوخ شده بود،یعنی یک چیزی اش شده بود. به شبنم گفتم :«چی کار کنیم؟»
شبنم گفت:«برویم دکتر. باید ببینم بجه مون چرا اوخ شده.»
یک دفعه یک صدای دیگر هم آمد. صدای آن قل دیگرمان بود که یک چیزی می گفت .
خوب که گوش دادیم شنیدیم که می گفت:«لووه ،لووه.» شبنم گفت:«لووه یعنی چی؟»
دفتر زبان نی نی ها را باز کردم و کلمه ی لووه را پیدا کردم. گفتم :«لووه یعنی لوس.»
شبنم گفت:«لوس، اون به کی میگه لوس؟ نکنه اونا دارن دعوا و کتک کاری می کنن؟»
گفتم :«حتما، حتما دارن دعوا می کنن.»
دیگر داشتم از دست آن یکی قل کلافه می شدم. فسقلی داشت آن قل دیگرش را اذیت می کرد و به او حرف بد می زد. با عصبانیت داد کشیدم :«آهای ، با توام گوش بده، ببین چی می گم»
هر دو تا ساکت شدند. خیلی خوشم آمد که از من حساب بردند.گفتم :«اگه اون قل دیگه ات را اذیت کنی ، حسابت رو می رسم.»
شبنم گفت:«چه جوری؟» گفتم :«هیس س ! می خوام بترسه.»
دوباره صدای گریه بلند شد و باز من داد زدم :«مگه با تو نیستم؟! اگه حرف گوش نکنی ، وقتی که به دنیا اومدی ، من می دونم و تو.»
اما آن قل بد جنس اصلا حرف گوش نمی کرد ، انگار همین طور داشت آن یکی را اذیت می کرد و او هم گریه می کرد.
ادامه دارد
مجلات دوست کودکانمجله کودک 123صفحه 25