مجله کودک 123 صفحه 25

اووه همان صدای گریه بود. بوبه یعنی بابایی ، مومه هم یعنی مامانی ؛ ولی معنی دووه را نمی دانستیم. رفتم و دفتر زبان نی نی ها را آوردم و ورق زدم و دووه را پیداکردیم . نوشته بود دووه یعنی دعوا. یکدفعه داد زدم :«وای شبنم جنین زبون بسته میگه بابایی ، مامانی ، دعوا!» شبنم گفت:«دعوا؟کجا؟کی؟» گفتم :«نمی دونم» من و شبنم هی قربان صدقه ی او رفتیم؛ ولی ساکت نشد. همین طور گریه می کرد و هی می گفت باباییی، مامانی ، دعوا. شبنم هم طاقتش تمام شد و زد زیر گریه وگفت:«اون می گه دعوا، باید بفهمیم که چه خبره.» گفتم :«نکنه با اون یکی قل دیگه اش دعوا شده!» یک دفعه فسقلی با صدای بلند گفت:«بوبه ، بوبه ، اوخ!» حتما اوخ شده بود،یعنی یک چیزی اش شده بود. به شبنم گفتم :«چی کار کنیم؟» شبنم گفت:«برویم دکتر. باید ببینم بجه مون چرا اوخ شده.» یک دفعه یک صدای دیگر هم آمد. صدای آن قل دیگرمان بود که یک چیزی می گفت . خوب که گوش دادیم شنیدیم که می گفت:«لووه ،لووه.» شبنم گفت:«لووه یعنی چی؟» دفتر زبان نی نی ها را باز کردم و کلمه ی لووه را پیدا کردم. گفتم :«لووه یعنی لوس.» شبنم گفت:«لوس، اون به کی میگه لوس؟ نکنه اونا دارن دعوا و کتک کاری می کنن؟» گفتم :«حتما، حتما دارن دعوا می کنن.» دیگر داشتم از دست آن یکی قل کلافه می شدم. فسقلی داشت آن قل دیگرش را اذیت می کرد و به او حرف بد می زد. با عصبانیت داد کشیدم :«آهای ، با توام گوش بده، ببین چی می گم» هر دو تا ساکت شدند. خیلی خوشم آمد که از من حساب بردند.گفتم :«اگه اون قل دیگه ات را اذیت کنی ، حسابت رو می رسم.» شبنم گفت:«چه جوری؟» گفتم :«هیس س ! می خوام بترسه.» دوباره صدای گریه بلند شد و باز من داد زدم :«مگه با تو نیستم؟! اگه حرف گوش نکنی ، وقتی که به دنیا اومدی ، من می دونم و تو.» اما آن قل بد جنس اصلا حرف گوش نمی کرد ، انگار همین طور داشت آن یکی را اذیت می کرد و او هم گریه می کرد. ادامه دارد

مجلات دوست کودکانمجله کودک 123صفحه 25