صبح همانطور که قاضی خواسته بود، اهل روستا به نزدش رفتند و هرکدام چوبدستی شان را هم با خود بردند. همه روبروی قاضی ایستادند و منتظر ماندند او نظر و حکمش را بیان کند. قاضی به تک تک آنها نگاه کرد و همین طور به چوب دستیهایشان. بعد به دزد اشاره کرد و گفت: تو دزدی!
دزد گفت: نه جناب قاضی چوبدستی من که بزرگ نشده ببینید!
قاضی گفت: بله بزرگتر نشده اما یک وجب کوتاهتر شده! ای دزد کودن، به اطرافت نگاه کن، میبینی که چوبدستی تو کوتاهتر از همه است.
بعد هم قاضی گفت: نگهبان این دزد را بگیر و نگذار فرار کند. و همین الان، او را به خانهاش ببر تا پولهایی را که سرقت کرده، بیاورد.
نگهبان با دزد تا خانهاش رفت و پولهای سرقت شده را آورد و به صاحبش برگرداند. بعد قاضی دستور داد تا دزد را به زندان بیاندازند.
دوچرخهای که بر روی آن موتور بی ام و کار گذاشته بود، با نام فلینک در سال 1921به بازار آمد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 140صفحه 8