سحر: مامان، برای تولد سحر میخواستم اون مداده رو که دوست دارم ببرم. ولی نمیدانم چرا اصلا به این فکر نکردم که خیلی کمه. شیرین رفته برایش یه مبل بادی خریده. از اون گنده گندهها من که به تولد سیما نمیروم.
مامان: مگه هدیه به بزرگی و کوچکیه؟ سیمایی که من میشناسم براش این حرفها مهم نیست. دختر خیلی خوبیه. تو را هم که خیلی دوست داره. بلند شو. صورتت را بشور و مدادت را کادو کن.
سحر: راست میگه ها. کم و زیاد نداره. مهم اینه که سیما میدانه که خیلی دوستش میدارم. حرفهای مامان چه دلم را قرص کرد. اگه نروم حتما سیما ناراحت میشه. سحر دلش قرص شد و رفت. توی راهرو نگار و نگین را دید که میرفتند بالا برای تولد سیما. نگار: سحر بدو بریم. دیر میشهها. کادو چی خریدی؟ ببین من و نگین برای سیما چی خریدیم؟ سحر: شما برید من هم بعدا میام.
شیرین: چرا وایسادی؟ بریم دیگه. کادوت کو؟ کادوی منو نگاه کن. این قدر بزرگه که نشد دورش کاغذ بپیچم. خوشرنگه نه؟ بدو بریم . دیرهها.
-: تو برو من هم خودم میام.
سحر: مثل این که مجبور بوده بره هدیه به اون بزرگی بخره که نتونه کادوش کنه. چه خندهای هم میکنه. میگه کادوت کو؟ اصلا این رو ندید. خدایا چکار کنم؟ من که روم نمیشه با این هدیه برم تولد سیما.
مامان: پس چی شده؟ چرا برگشتی؟ چی شده دخترم
سحر: مامان نمیرم. نبودی ببینی بچهها چه چیزایی برای سیما خریده بودند. معلومه کادوی اونها از مال من بهتره. شما فقط با حرفهایتان میخواهید به من دلداری بدهید. من نمیرم. برم و اینو بهش بدم؟
اما حرفهای مامان خیلی تو دل سحر اثر میکنه. چند دقیه بعد سحر در خانه سیما بود. همه شادی میکردند. سیما کادوا را باز میکرد. کم کم دل سحر دوباره شور افتاد. دعا میکرد که نوبتش نرسه.
اولین موتور هواپیمای کامل برای آن زمان، در سال 1927 توسط ب ام و طراحی و تولید شد. موتور IV به تعداد 87عدد در این سال تولید شد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 140صفحه 11