
شکاف دیوار بیرون آمد. اما این بار فاطمه تنها نبود . نوزادی را در آغوش داشت، که در میان قنداقه ای از پارچة حریر بهشتی پیچیده بود و بوی عطر گل های سیب را می داد.
همه از دیدن فاطمه خوشحال شدند و به طرف او رفتند تا از حال او نوزادش با خبر شوند.
اما خوشحالی ابوطالب ، از همه بیشتر بود.
ابوطالب ، از این که می دید خدا پسری زیبا و سالم به او داده است ، غرق شادی و شور شده بود و همان جا در کنار کعبه سجده شکر به جای آورد و ده شتر برای فرزند نور رسیده اش قربانی کرد.
همه دوست داشتند بدانند فاطمه و ابوطالب چه اسمی برای پسرشان انتخاب می کنند. فاطمه دلش می خواست نام «اسد»* را روی پسرش بگذارد. اسد ، نام پدر فاطمه بود.
ابوطالب گفت : «ای فاطمه ! من می گویم بیا امشب به بالای کوه «ابوقیس»** برویم و از خدای آسمان ها و زمین بخواهیم تا خودش نامی به پسرمان بدهد. »
فاطمه قبول کرد و آنها شب هنگام به بالای کوه ابوقیس رفتند و دست به دعا برداشتند:
«ای پروردگار ما! ای خدای شب تاریک و ماه تابناک !بگو حکم و رای تو دربارة نام این پسر چیست؟ هر چه را که می پسندی ، بگو تا اطاعت کنیم.»
خداوند دعای ابوطالب و فاطمه را شنید و اجابت کرد:
لوح سبزی از آسمان فرود آمد که روی آن ، نام زیبای «علی» نوشته شده بود. ابوطالب و همسرش یک صدا نام «علی» را صدا زدند و اشک شوق ریختند.
ادامه دارد
*اسد: در زبان عربی به معنای «شیر» است. یکی از نام های علی (ع) «اسدالله » است ، یعنی شیرخدا.
** ابوقُبیس : کوهی در کنار سهر مکّه
اولین قایق بخار کوچک را انگلیسی ها برای سفرهای کوچک و برپایی
مهمانی چای خود! در سال 1896 ساختند. این قایق کوچک بر روی
دریاچه «ویندرمر» انگلستان حرکت می کرد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 141صفحه 19