مجله کودک 141 صفحه 19

شکاف دیوار بیرون آمد. اما این بار فاطمه تنها نبود . نوزادی را در آغوش داشت، که در میان قنداقه ای از پارچة حریر بهشتی پیچیده بود و بوی عطر گل های سیب را می داد. همه از دیدن فاطمه خوشحال شدند و به طرف او رفتند تا از حال او نوزادش با خبر شوند. اما خوشحالی ابوطالب ، از همه بیشتر بود. ابوطالب ، از این که می دید خدا پسری زیبا و سالم به او داده است ، غرق شادی و شور شده بود و همان جا در کنار کعبه سجده شکر به جای آورد و ده شتر برای فرزند نور رسیده اش قربانی کرد. همه دوست داشتند بدانند فاطمه و ابوطالب چه اسمی برای پسرشان انتخاب می کنند. فاطمه دلش می خواست نام «اسد»* را روی پسرش بگذارد. اسد ، نام پدر فاطمه بود. ابوطالب گفت : «ای فاطمه ! من می گویم بیا امشب به بالای کوه «ابوقیس»** برویم و از خدای آسمان ها و زمین بخواهیم تا خودش نامی به پسرمان بدهد. » فاطمه قبول کرد و آنها شب هنگام به بالای کوه ابوقیس رفتند و دست به دعا برداشتند: «ای پروردگار ما! ای خدای شب تاریک و ماه تابناک !بگو حکم و رای تو دربارة نام این پسر چیست؟ هر چه را که می پسندی ، بگو تا اطاعت کنیم.» خداوند دعای ابوطالب و فاطمه را شنید و اجابت کرد: لوح سبزی از آسمان فرود آمد که روی آن ، نام زیبای «علی» نوشته شده بود. ابوطالب و همسرش یک صدا نام «علی» را صدا زدند و اشک شوق ریختند. ادامه دارد *اسد: در زبان عربی به معنای «شیر» است. یکی از نام های علی (ع) «اسدالله » است ، یعنی شیرخدا. ** ابوقُبیس : کوهی در کنار سهر مکّه اولین قایق بخار کوچک را انگلیسی ها برای سفرهای کوچک و برپایی مهمانی چای خود! در سال 1896 ساختند. این قایق کوچک بر روی دریاچه «ویندرمر» انگلستان حرکت می کرد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 141صفحه 19