مجله کودک 146 صفحه 19

را می دیدند که به غار حرا می رود. حتی علی (ع) را هم می دیدند، که گاه با او همراه می شود و ساعت های طولانی را در آن غار تاریک و خلوت ، در کنار پسر عمویش می گذراند. اما تا سال ها بعد ، نه کسی فهمید که در غار حرا به محمد چه می گذشته است ، و نه کسی به راز و همنشینی محمد و علی در آن غار پی برد! به هر حال ، محمد و علی خیلی بیشتر از دو پسر عمو یا حتی دو دوست صمیمی بودند. علی ، تنها کسی بود که با حضورش در غار حرا خلوت و تنهایی پر رمز و راز او را نمی شکست. و این بود تا آن اتفاق افتاد... صبح یکی از روزها، هنوز هوا گرگ و میش بود که علی با سر و صدایی از خواب بیدار شد. صدای صحبت دو نفر ، از حیاط خانه می آمد . دو نفر که سعی می کردند آرام صحبت کنند. علی با تعجب و کنجکاوی از جا برخاست. صدای مرد و زنی آشنا را شنید. پاهای نوجوان علی به حیاط کشیده شد و در آنجا توانست قامت محمّد و همسرش خدیجه را در تاریک و روشن سحر تشخیص بدهد. محمّد، با دَلو از چاه آب کشیده بود و آن را میان طشتی می ریخت. لحظه ای بعد هر دو مشغول شستن دست و صورت خود شدند. علی با تعجب نگاه می کرد و سوالش را روی زبانش نگه داشته بود. مانده بود که چیزی بپرسد یا بی سر و صدا به اتاق برگردد و ندیده بگیرد، که یکدفعه پسر عمویش سر بلند کرد و او را دید. محمّد (ص) ، به روی علی (ع) لبخندی زد و گفت : ((علی جان! چه خوب شد که بیدار شدی! بیا جلو و با ما وضو بگیر ! می خواهیم نماز بخوانیم و این کاری است که از هر کار دیگری در این دنیا بهتر است.)) با شنیدن صدای محمّد، هر چه شک و دودلی در دل علی بود، بیرون رفت و جای آن را گرمی و شادمانی و اطمینان گرفت. پس با قدم های محکم به جلو رفت. کمی بعد در همان حیاط و زیر آسمان مکه ، محمّد (ص) به نماز ایستاد . علی پشت سرش ، و خدیجه هم پشت سر علی به نماز ایستادند و اولین نماز جماعت اسلام را به رسول خدا (ص) اقتدا کردند. خاطره شیرین این نماز ، هرگز از ذهن خدیجه و علی بیرون نرفت . ادامه دارد گالیله در سال 1613 میلادی ، مجموعه مشاهدات خود را از فضا و آسمان را در کتابی با عنوان ((قاصد پر ستاره)) منتشر کرد. او در این کتاب، مشاهدات خود از قمرهای اطراف مشتری را نیز بیان کرده بود. مشتری 4 قمر در اطراف خود دارد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 146صفحه 19