مجله کودک 148 صفحه 13

شب رسید . همه جا تاریک شد. چیزی نمی دیدند اما هنوز منتظر بودند. صدای ضعیفی از دوردست ها آمد. گوش هایشان تیز شد ... دیلینگ ... دیلینگ ... صدا گله بود. سگ گله زودتر از همه آمد. نشانه آن بود که گله الان می رسد. کمال بی تاب است. تا چشمش به مش موسی می افتد ذغال را به او نشان می دهد و از او کمک می خواهد . مش موسی : ((کمال جان ، گوسفندها تازه از چرا برگشته اند. خودت که می دانی الان خیلی کار دارم . حالا که اینجایید کمک کنید آنها را به آغل ببریم و بره ها را جدا کنیم. بعد ببینیم چه کار می توانیم برای این حیوان زبان بسته کنیم.)) کمال پیش خودش فکر می کرد چقدر بره ، چقدر گوسفند. از صبح تا حالا به چرا رفته اند و سینه های شان پر از شیر است و حالا بره ها می خواهند شیر بخورند ... خوش به حالشان. خدایا ، چرا باید میان این همه بره ذغال من مریض بشه. یعنی میشه زود خوب بشه و مثل بره ها بدو بدو کنه؟ مش موسی ذغال را معاینه کرد و گفت : (( باید دو هفته ای پیشم بمانه تا خوبش کنم. غصه نداره خوب میشه.)) کمال : (( اما من که نمی توانم ذغال را تنها بگذارم.)) مش موسی : (( تنها کدامه؟ پس من چی ام؟ تازه این همه بره اینجا هست. یعنی چی؟ چشمت را پاک کن . تو پسر بزرگ خانه تان هستی. وقتی پدرت توی کوهه، تو مرد خانه ای . مگر نمی خوای بره ات خوب بشه ؟ بسپرش به خدا و بگذارش این جا. خیالت راحت باشه ... حالا ذغال میان بقیه بره ها بود. از شما چه پنهان ، کمال یکی دو قطره هم اشک ریخت. اما کدام مهم تر بود ، خوب شدن ذغال یا ... *نام یک گیاه دارویی بزرگترین ماه در منظومه شمسی مربوط به مشتری است. ماه ((گانی مد)) بزرگترین قمر شناخته شده در منظومه شمسی ماست.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 148صفحه 13