مجله کودک 149 صفحه 3

لطیفه پسر : پدر جان لطفاً یک طبل برای من بخر . پدر : پسرم صدای تبل خیلی گوش خراش است و مرا اذیت می کند. پسر : پدر جان قول می دهم که وقتی شما خواب هستید بزنم که شما را اذیت نکنم ملیکا ابراهیمی 9 ساله از تهران برندگان مسابقه تیر ماه (موش های فراری ) لرستان (شهرستان ازنا) : فاطمه اکبری ، کلاس سوم ابتدایی تبریز : نوید شریفی مشهد : نجمه کدخدایی ، 13 ساله تهران : سیده نگار عظیمی صفا ، 11 ساله - حمید بدرقه، 11 ساله - صدف جلالی لیلا موسوی / کلاس دوم / از تهران محمد شفیعی / 9ساله / از مشهد مرتض سید رضایی / 12 ساله / از تهران اینکه چیزی نیست صبح یک روز زیبا وقتی خورشید تازه از پشت کوه آمده بود ناگهان شیر مغروری به خرگوش جوانی رسید. شیر قیافه عصبانی به خودش گرفت و گفت : ای خرگوش بیچاره ولی چاق و چله آماده شو که می خواهم تو را نوش جان کنم. خرگوش خندید و گفت : مرا نوش جان کنی؟ تو حق نداری مرا بخوری . شیر فریاد زد : چه حرف های بیهوده ای من نه تنها حق دارم تو را بخورم بلکه می توانم خرگوش های دیگری مثل تو را نوش جان کنم. شیر برای اینکه کمی سر به سر خرگوش بگذارد گفت : راستی خرگوش بیچاره تو که گفتی من حق ندارم تو را بخورم دلیلی برای این ادعای خودت داری ؟ خرگوش در حالی که می خندید و بالا و پایین می پرید گفت : خوب معلوم است چرا تو حق نداری مرا بخوری چون من خیلی بیشتر از تو می بینم. من می توانم از اینجا تا آن دور دور را ببینم ولی تو نمی توانی آن دور دور را ببینی. شیر به جای اینکه عصبانی شود خندید و گفت : چه دلیل جالبی آوردی اما حاضری امتحان کنیم که چه کسی بیشتر می بیند؟ خرگوش کمی فکر کرد و گفت : امتحان! خوب باشد ولی چه طوری امتحان بدهیم؟ شیر گفت : خیلی ساده اول تو اینجا بمان من از تو فاصله می گیرم آنقدر دور می شوم تا دیگر تو را بخوبی نبینم بعد من می آیم اینجا می ایستم تو از من فاصله می گیری آن وقت معلوم می شود چه کسی بیشتر می بیند. خرگوش دوباره فکر کرد و گفت باشد قبول می کنم. اما اول تو اینجا بایست من از تو فاصله می گیرم. شیر با خونسردی سرش را تکان داد و گفت با اینکه معلوم است من بیشتر از تو می بینم ، ولی فرقی نمی کند . من اول می ایستم. شیر سر جایش ایستاد خرگوش چند قدم از شیر فاصله گرفت و گفت جناب شیر مرا می بینی؟ شیر خندید و گفت شوخی می کنی این که چیزی نیست! خرگوش چند قدم دیگر از شیر فاصله گرفت و بعد ایستاد و گفت : جناب شیر باز هم مرا می بینی؟ شیر گفت : این که چیزی نیست برو عقب تر . خرگوش چند قدم دیگر به عقب برداشت دوباره ایستاد و گفت : جناب شیر می توانی مرا ببینی؟ شیر گفت : این قدر فاصله که چیزی نیست خیلی بیشتر از این می توانم ببینم. خرگوش رفت و رفت تا به یک تکه سنگ رسید. کنار تکه سنگ ایستاد کمی صدایش را بلند کرد و گفت : جناب شیر حالا مرا می بینی؟ شیر صدایش را بلند تر کرد و گفت : اینکه چیزی نیست می توانی عقب تر بروی. خرگوش عقب تر رفت و بعد کنار درختی ایستاد و گفت : جناب شیر حالا باز هم می توانی مرا ببینی. شیر فریاد زد هنوز هم تو را می بینم می توانی عقب تر بروی. خرگوش باز هم عقب تر رفت و از لا به لای چند درخت فریاد زد جناب شیر حالا دیدن من برایتان مشکل نیست؟ شیر نعره ای کشید و گفت : برای شیر هیچ چیز مشکل نیست برو عقب تر. کمی بعد خرگوش از لا به لای درختان انبوه و نیزار های فشرده فریاد زد : جناب شیر هنوز هم می توانی مرا ببینی؟ شیر دیگر نمی دانست چه جوابی به خرگوش بدهد از عصبانیت فقط نعره می کشید و می غرید. و از اینکه دیگر نمی توانست به خرگوش برسد تا او را شکار کند سخت از دست خودش ناراحت بود. عبدالرضا صمدی / بیرجند مقدمه بسیاری از پدیده های جغرافیایی و آب و هوایی در سطح زمین ، تاثیر گرفته از وقایعی است که در فضا و منظومه شمسی روی می دهند. طوفان های خورشیدی و اثر جاذبه خورشید و ماه به ترتیب سبب اختلالات آب و هوایی و جزر و مد آب اقیانوس ها در سطح زمین می شوند. کتاب در مجله این هفته ، شما را با این رویداد های فضاییی و اثر آنها بر زمین آشنا می کند. همچنین با ستاره دنباله دار هالی، شبه ستاره ها و سیاره نپتون آشنا خواهید شد. آلبرت انیشتین و معرفی مختصر او نیز در انتهای کتاب آورده شده است . انیشتین دانشمندی است که معرفی او نیاز به چندیدن جلد کتاب دارد، و این معرفی احتیاج به دانش اولیه ای در فیزیک و ریاضی دارد که انشا ا... در سال های آینده پس از کسب آنها موفق به شناخت کامل انیشتین خواهید شد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 149صفحه 3