مجله کودک 152 صفحه 7

-اتوبوس خراب شده است وتعمیرش چندین روز طول می­کشد. مدیر مدرسه که خیلی ناراحت شده بود،پرسید: -حالا بچه­ها را چکار کنیم؟آنها بدون اتوبوس چطور به مدرسه بییاند؟ «هرب» که رانندۀ اتوبوس بود،متوجه اتوبوس کهنه شد که در گوشۀ حیاط مدرسه پارک شده بود و گفت: -هی!چطور است آن اتوبوس کهنه را امتحان کنم؟ مدیر مدرسه گفت: -باشد! هرب،باک اتوبوس را پر کرد.بعد سعی کرد آن را روشن کند.موتور اتوبوس ابتدا خفه کرد و بعد چندبار سرفه کرد و درآخر روشن شد. اتوبوس قدیمی بخاطر این که دوباره به زندگی بازگشته بود خوشحال شد وبرخود لرزید.هرب اتوبوس را به بیرون از حیاط مدرسه راند تا به دنبال بچه­ها برود.او از اینکه اتوبوس قدیمی روشن شده بود خیلی خوشحال بود. هرب کارش را خیلی دوست داشت.وقتی از کار در کارخانه بازنشسته شد،رانندۀ اتوبوس بچه­ها شد.او خیلی دوست داشت هر روز با بچه­ها صحبت کند.از زمانی که همسرش را از دست داد.تنها شده بود.می­دانست که با این کار هم سرگرم می­شود و هم حال بهتری پیدا می­کند. هرب و اتوبوس قدیمی مدرسه،پسر بچۀ کوچکی را سوار کردند که در خیابان شرقی زندگی می­کرد.هرب او را دوست داشت.او همیشه همه را به خنده می­انداخت.وقتی سوار اتوبوس کهنه شد.ضربه­ای به صندلی زد و به هرب گفت: -می­بینم که بالاخره این باوفای پیر را از نفتالین بیرون آوردند. وهمه خندیدند.بعد از آن هرب و اتوبوس قدیمی مدرسه پسری را سوار کردند که در خیابان هفتم زندگی می­کرد.او همیشه باادب بود و رفتار خیلی خوبی داشت،وقتی سوار اتوبوس شد قبل از نشستن به همه سلام کرد.همه او را دوست داشتند. آنوقت هرب و اتوبس قدیمی دو خواهر را در خیابان بلوط سوار کردند. بعد از آن هرب برای دختر کوچکی که از ویلچر استفاده ی­کرد،ایستاد.از اتوبوس پیاده شد و دختر کوچک را به داخل اتوبوس آورد و بعد ویلچر را تاکرد و در اتوبوس گذاشت.«بکی» کوچولو،از اینکه باید به داخل اتوبوس برده شود،خجالت می­کشید.او هیچ وقت به بچه­های دیگر نگاه نمی­کرد و سعی نمی­کرد با ؟آنها حرف بزند،چون همیشه احساس می­کرد با دیگران متفاوت است.هرب سعی کرده بود احساس او را تغییر دهد،یک روز صبح به □مکتب خانه در ایران دوران باستان تاریخ­دانان می­گویند که مکتب­خانه محلی بوده است که در آنجا به کودکان نوشتن و خواندن یاد می­دادند.بعضی از انها می­گویند که کودکان در مکتب­خانه درس می­خواندند و در جای دیگری قرآن یا د می­گرفتند.رفته­رفته مکتب­خانه جایی شد که درآن هم خواندن و نوشتن یاد داده می­شد و هم خواندن قرآن کریم.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 152صفحه 7