مجله کودک 153 صفحه 9

سر و صدای کرم بلند شد و به گوش حلزون هم رسید. کرم راه را گم کرده بود و پیدا کردن راه در راهروهای پیچ در پیچ خانه حلزون کار سختی بود و او نمی توانست بیرون بیاید. حلزون که فهمیده بود کرم توی خانه اش گیر کرده است، اول ترسید و سعی کرد خانه اش را تکان بدهد و به جایی ببرد که یک نفر به کمکش بیاید. اما خانه اش آنقدر سنگین شده بود که اصلاً نمی توانست آن را تکان بدهد. کم کم صدای داد و فریاد کرم بلند تر شد و حلزون هم ترس و نگرانی اش بیشتر شد. تا اینکه حلزوم چشمش به دوستش زنبور افتاد و به سرعت زنبور را صدا زد و ماجرا را برای زنبور تعریف کرد. زنبور وقتی همه چیز را فهمید، خندید و به آرامی توی خانه حلزون رفت و با قدرت دم کرم خاکی را نیش زد. کرم هم از درد با همه توان فریاد کشید و تند خزید و از توی راهروهای پیچ در پیچ خانه حلزون بیرون پرید و آنقدر دور خودش چرخید و چرخید که ناگهان گره خورد و بی حال افتاد روی زمین و خیلی زود فهمید گنج حلزون خانه اش بود که کرم هیچوقت آن را نداشته است. تا سال 1829 میلادی از لوکوموتیو در امریکا خبری نبود. در این سال یک نفر انگلیسی به نام «لیون» اولین لوکوموتیو را به این کشور برد. این وسیله تماماً با نیروی بخار کار می کرد. اما ریل آن از چوب ساخته شده بود. *

مجلات دوست کودکانمجله کودک 153صفحه 9