مجله کودک 155 صفحه 9

جغد کوچولو هم مثل پدرش روزها می خوابید و شبها بیدار می شد. به همین خاطر نمی توانست مثل بقیه، صبحها به مدرسه برود. او دلش نمی خواست بی سواد بماند. آقای جغد هم دوست داشت پسرش درس بخواند و یک جغد دانا شود. بالاخره او راه حل این مشکل را پیدا کرد و جغد کوچولو را توی یک مدرسه ثبت نام کرد. جغد کوچولو توی یک مدرسه ی شبانه درس می خواند و شاگرد اول است. وقتی اول مهر شد و زنگ مدرسه ی جنگل خورد، همه سر کلاس رفتند و زرافه کوچولو فوری به سراغ نیمکت اول رفت و روی آن نشست. مار کوچولو هم خودش را کشان کشان به کلاس رساند. اما فقط میز آخری برای او جا داشت. مار کوچولو به جز کله ی زرافه چیز دیگری نمی دید. او که نگران شده بود یکدفعه زیر گریه زد. وقتی زرافه کوچولو موضوع را فهمید جایش را با او عوض کرد. حالا زرافه کوچولو نیمکت آخر و مار کوچولو روی میز اول می نشیند تا هر دو تخته سیاه را خوب ببینند. خرس کوچولو که خیلی خسته بود، اولین روز پاییز به خواب زمستانی رفت و پدر و مادرش هر چه صدایش کردند بیدار نشد که نشد. همه ی بچه های دیگر به کلاس اول رفتند اما خرس کوچولو با خیال راحت کنار پدر و مادرش خوابیده بود. فصل بهار که از راه رسید خرس کوچولو چشمهایش را باز کرد. وقتی فهمید برای مدرسه رفتن خواب مانده است، خیلی ناراحت شد و گریه کرد. قرار است که خرس کوچولو توی تابستان حسابی درس بخواند و امتحان بدهد تا از دوستانش عقب نیفتد و مثل آنها سال دیگر به کلاس دوم برود. کانگورو کوچولو وقتی به کلاس اول رفت کیف مدرسه نخرید. چون خودش یک جیب خوب و جادار داشت. او همه وسایلش را با سلیقه توی جیبش می گذاشت و به مدرسه می رفت. اما وقتی که روی زمین می پرید وسایل توی جیبش بالا و پایین می رفتند و گاهی هم بیرون می افتادند. به همین خاطر کانگورو کوچولو خیلی زود وسایلش را گم می کرد و مجبور بود یکی دیگر بخرد. وقتی مادرش این موضوع را فهمید، برای جیب او یک زیپ دوخت. حالا دیگر وسایل کانگورو کوچولو گم نمی شود. رومی های باستان در ساختمان سازی خود از تاق و سرداب استفاده زیادی می کردند. سرداب محلی بود که در طبقات زیرین ساختمان ساخته می شد و معمولاً نهر یا جوی آبی از میان آن می گذشت.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 155صفحه 9