مجله کودک 158 صفحه 9

سپیده هنوز سر نزده بود. آسمان تاریک و نقطه نقطه بود. باد کوچکی برگ درخت ها را می لرزاند. امام علی (ع) بسم الله گفت و پا به مسجد کوفه گذاشت. آهسته بر پشت بام آن رفت و اذان گفت. وقتی به درون مسجد آمد، چند مرد در خواب بودند. امام صدا زد : « نماز، نماز ... ! » ابن ملجم صورت را از زیر روانداز خود بیرون کشید. نگاهی نیز به امام انداخت و فوری نشست. امام به محراب رفت و به نماز ایستاد. ابن ملجم با عجله پشت سر امام رفت. دوستانش وردان و شبیب به گوشه ای دیگر خزیدند. هر سه آنها زیر ردایشان شمشیر داشتند. - الله اکبر ! نماز شروع شد. مردها یکی یکی تکبیر گفتند. در قاب چشمهای امام، پرواز فرشته ها پیدا بود. امام به سجده رفت. ناگهان دستهای ابن ملجم لرزید. شمشیری زهرآلود از زیر ردای خود بیرون کشید و آن را با فریاد بر سر امام پایین آورد. - الله اکبر سر و صورت امام غرق در خون شد. صف های نماز به هم ریخت. مردها بر سر و صورت خود می زدند. ناگهان لبهای امام با ضعف لرزید و آهسته گفت : « به نام خدا ... به خداوند کعبه سوگند که رستگار شدم ... » چند مرد به ابن ملجم حمله کردند. عده ای نیز دور امام (ع) جمع شدند. امام در سجدۀ خود لبخند می زد. حالا فرشته های زیادی به مسجد کوفه آمده بودند. پرچم و استفاده از آن، مانند دود و آتش منظور انسان را به فرد دیگر می رساند. امروزه نیز از رنگ های مختلف پرچم برای مواردی که امکان ارسال نوشته یا تصویر باشد، استفاده می کنند. مثلاً پرچم سبز، نشانه اجازه برای حرکت قطار است. در کشتی ها نیز از پرچم برای علامت دادن استفاده می شود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 158صفحه 9