مجله کودک 161 صفحه 9

پسر همسایه با آب پاش خیسم می کند . جیغ نمی زنم . در می زنند . بابا است . بغلم نمی کند . دو تا پلاستیک سنگین را می دهد دستم ، جیغ نمی زنم . دارم خفه می شوم . دلم برای یک جیغ کوچک تنگ شده است اما یک جیغ کوچک هم نمی زنم ، مامان به بابا می گوید که من جیغ نزده ام . بابا به من آفرین می گوید و می رود توی اتاق . توی گلویم یک گلوله گیر می کند . دیگر طاقت نمی آورم . متکایم را بر می دارم و می روم توی زیرزمین . تاریک تاریک است . می ترسم . چشم هایم را می بندم . متکا را جلوی دهانم می گذارم و به آرامی جیغ می زنم ، صدایم را نمی شنوم . متکا را بر می دارم و دوباره جیغ می زنم ، صدایم در نمی آید . بلند نفس می کشم . نفسم را نگه می دارم . بعد با قدرت نفسم را با جیغ بیرون می دهم . صدایی نمی آید . دوباره سعی می کنم و با همه وجود جیغ می زنم . صدایی نمی آید . سرما نخورده ام ، آب یخ هم نخورده ام . بستنی و یخمک هم نخورده ام . صدایم صاف صاف است اما نمی توانم جیغ بزنم . گریه می کنم . بلند بلند گریه می کنم . اما جیغم نمی آید . من دیگر نمی توانم جیغ بزنم . اما خواهر کوچکم یک ماه بعد موقع بدنیا آمدن چنان جیغ می زند که .... گربه لاک پشتی با رنگ قهوه ای و مایه هایی از رنگ سیاه مشخص می شود . این گربه بسیار قانع و کم دردسر است و مانند همه گربه ها نگاهی ساده و بدون ژست دارد . رنگ چشم به رنگ مسی نزدیک تر است .

مجلات دوست کودکانمجله کودک 161صفحه 9