
قصه های قهرمانی
داستان رستم و سُهراب
از قصّه های شاهنامۀ فردوسی- 6
افراسیاب، بعد از آن که دربارۀ رستم و سهراب سفارش های لازم را به دو سردار ارشد خود گوشزد کرد، نامه ای مهرآمیز برای سهراب نوشت و همراه با آن، چند هدیۀ گرانبها به دست این دو سردار داد تا برای سهراب ببرند. هومان و بارمان به سرعت راهی شدند و شب و روز اسب تاختند تا خود را به اردوی سهراب رساندند. سهراب از خواندن نامۀ افراسیاب غرقِ غرور و شادمانی شد و دو فرستادۀ او را به گرمی پذیرفت. افراسیاب در نامه اش این طور نوشته بود: «خوشحالم که می خواهی صاحب تخت و تاج ایران شوی! در این راه هر چه بخواهی، یاری ات می کنم. این حق توست و برای اثبات نظرم، دو نفر از شجاع ترین و وفادارترین افرادم را به کمک تو فرستادم. این دو نفر غلام و سرسپردۀ فرمان تو هستند و هر چه دستور بدهی، بی چون و چرا اطاعت خواهند کرد.»
ماهواره نظامی که در آن زمان بالای ایران عبور می کرد نیز این گزارش را تأئید کرده است. 2 سال بعد، اشیاء نورانی دیگری در اطراف دریاچه ارومیه و شیراز مشاهده شد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 163صفحه 18