مجله کودک 166 صفحه 19

بی خیال و راحتی در زابلستان مشغول شکار و تفریح و خوشگذرانی باشد. چیزی بگو که قابل باورکردن باشد. به این حرف تو هر کودکی می خندد!» *** سهراب، فهمیده بود که هجیر پنهان کاری می کند، امّا نمی خواست در آن اوضاع، زیاد سر به سر او بگذارد و تصمیم گرفت بعداً به حسابش برسد. با این فکر، هجیر را رها کرد و اسب خود را به سوی میدان راند. سهراب به تاخت تا چند قدمی خیمۀ کاووس، پادشاه ایران، پیش رفت و در آنجا ایستاد و مانند شیر نعره زد و کاووس را به باد دشنام و ناسزا گرفت و هر چه می توانست او را خرد و تحقیر کرد. بعد هم رجزهای تند و پرشوری خواند و از میان سرداران و پهلوانان ایران مبارز خواست. جرأت و جسارت سهراب، و رجزهای محکم او نه تنها دل کاووس را خالی کرد، که بقیّه سران و سرداران سپاه او را هم به وحشت انداخت. تا چند دقیقه بر میدان جنگ سکوت حاکم بود و کسی از سپاه کاووس جرأت نمی کرد قدم پیش بگذارد. سرانجام، این رستم بود که در میان خیمۀ سبز رنگ خود، تکانی خورد و اسب خود، «رخش» را به حرکت در آورد و به سوی میدان راند. سهراب، از این که حریف خود را پیدا کرده، خوشحال بود. امّا وقتی رستم را با آن یال و کوپال دید و به یاد حرف های سست هجیر افتاد، آشفته شدو دلش به شور افتاد. با این حال، به روی خودش نیاورد و در میدان چرخید و رجز خوانند و رستم هم رجز خواند و چرخید. سهراب طاقت نیاورد و پرسید: «ای پهلوان دلیر! به من بگو آیا تو رستم، نوادۀ سام نریمان نیستی؟» رستم انکارکرد و گفت: «نه جوان! من رستم نیستم و نوادۀ سام نریمان هم نیستم. رستم، پهلوان بسیار بزرگی اسست و من کوچک او هستم!» سهراب، نومید از پیدا شدن گمشده اش، لب ها را روی هم فشرد و دست به نیز برد... ادامه دارد. *نیروهای چترباز فرانسوی- (سال 1956) پس از اینکه نیروهای فرانوسی در عملیات نظامی کانال سوئزدر منطقه خاورمیانه به سال 1956 به موفقیت دست پیدا کردند. فکر تأسیس واحد چتر باز ارتش فرانسه در ذهن مسئولان نظامی این کشور قوت گرفت. این واحد در جنگ های هند و چین نیز به خدمت گرفته شد. سرباز واحد چتر باز دارای تجهیزاتی مانند 5 نارنجک، پوتین های ویژه نیروی هوایی و تفنگ MAS بود.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 166صفحه 19