
بهو برد و او را که در بسترخواب بود، به پهلوان جوان نشان داد. گرشاسب، گلوی دشمن را با دو دست گرفت وچنان فشاری داد که خواب از چشمهایش پرید و رنگ صورتش تیره و تارشد. آن وقت، دهانش را با پارچههای کهنه پرکرد و او را مثل تخته سنگی ازجا کند و روی دوش سیاه زنگی گذاشت و راه اردوگاه خود را در پیش گرفت. آن شب، گرشاسب، دشمن سرکش را به حالت زندانی در اردوگاه خود نگه داشت وصبح روز بعد، طنابی به گردن او انداخت و براسبی سوارش کرد و همراه با سیاه زنگی وعدّهای ازسرداران دلیرخود به سوی پایتخت روانه شد. وقتی به پایتخت هند رسید، بِهو را دست بسته به مِهراج تحویل داد. مهراج، با خشم به سردارِ یاغی نگاه کرد وبا این کلمات، او را مورد سرزنش قرارداد: «ای نامرد بد رفتار! با توچه بدی کرده بودم که برضد من طغیان کردی وراه خیانت وجنگ درپیش گرفتی؟...
پدرم به من سفارش کرده بود که به تو زیاد پر و بال ندهم و مقام و مرتبهات را بلند نکنم. چرا که تو خوار و پست و نامرد هستی و شایستۀ نام و مقام بلند نیستی. اما من حرف پدرم را گوش نکردم و از خطای خود زیان بزرگی بردم. حالا پی بردم به این که تو را چه قدر درست شناخته بود و دربارۀ تو راست میگفت. پس به سیاهچال برو وآمادۀ کیفر و مجازاتی سخت باش!» آن وقت به دستورمهراج، دست وپای بهو را درزنجیر کردند واو را به زندان بردند. مهراج، به پاس پیروزی وشایستگی گرشاسب، از او سپاسگزاری کرد و پاداش و انعام بزرگی به اوبخشید و به افتخارش جشن باشکوهی گرفت و یک ماه از پهلوان پیروز پذیرایی کرد. گرشاسب هم بنا به وعدهای که داده بود، سیاهزنگی را بخشید و مورد مهر و محبت خود قرارداد. پاداش وانعام خوبی به او بخشید و او را ازسرداران بزرگ سپاه مهراج کرد. سپس با پادشاه هند وبزرگان وسرداران دربار او خداحافظی کرد و با عزت واحترام به ایران برگشت. درایران، وقتی اثرط از بازگشت پسرش باخبر شد، عدهای ازبزرگان دربار خود را برداشت وتا مسافتی به استقبال او رفت و فرزند را با مهربانی درآغوش کشید و در حالی که اشک شوق ازچشمهایش سرازیر بود، این پیروزی بزرگ را به او تهنیت گفت.
ادامه دارد
فورد تاندربرد
این مدل از فورد در رقابت با شورولت دراواخر دهه 60 میلادی تولید شد. طراحی جدید درپنجرهها ونصب کولر ازویژگیهای فورد تاندربرد بود.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 172صفحه 19