مجله کودک 173 صفحه 8

مشکی پُر ازآب... * نویسنده: نادیا علاء میثم، آهسته گام بر می­داشت. می­ترسید قهوه­ای دارچین با زردی شله زرد مخلوط شود و عبارت­های زیبای «یاحسین» و یا «اباالفضل» به هم بریزد. همین چند دقیقه پیش بود که به همراه بچه­های محل، دور میز ظرف­های شله زرد حلقه زده بودند و نقش زیبای یا حسین ویا اباالفضل را با خط خوش دارچین روی شله زرد ظرف­ها حک می­کردند. هرکدامشان سعی می­کردند این عبارت­ها را زیباتر ترسیم کنند. مادرگوشه­ای از حیاط، مشغول هم زدن دیگ بزرگ شله زرد بود. چند نفر از زن­های همسایه هم برای کمک آمده بودند. مادر هر ازگاهی، دست ازکارمی­کشید و نگاهی به پسرش می­انداخت. با دیدن میثم، اشک شوق ازگوشۀ چشمانش سرازیرشد. - مادر! ظرف­ها آماده شده­اند! آن­ها را بین در و همسایه تقسیم کنیم؟! مادر تند اشک­هایش را با گوشۀ روسری پاک کرد و به طرف پسرش برگشت وبا لبخند گفت: - معلومه، پسرم. درست هم به موقع است. فقط مواظب باشید همه صحیح وسالم به دست مردم برسد! - مطمئن باشید، مامان! میثم این را گفت ومادرش را با رویای خودش تنها گذاشت. رویایی که اورا با خود به پنج سال پیش برمی­گرداند و... شکل درهای مرسدس SL 300 و نحوه بازشدن آن به بالا از دلایل مهم محبوبیت خودرو بود. شعار سازندگان خودرو این بود: «خودرویی که افراد چاق به راحتی سوار آن می­شوند!»

مجلات دوست کودکانمجله کودک 173صفحه 8