مجله کودک 173 صفحه 10

مواقع با حرف زدن­های بیجا، به شخص مقابلشان دلداری دهند، فقط سکوت کرد و سکوت و باز هم سکوت. اوگذاشت تا زن جوان عقده دل را خالی کند و سفره دل را باز. از خودش بگوید و از کودکش که قربانی یک تصادف اتومبیل شده بود و حالا... پیرزن فقط یک کلمه گفت: نذر کن، دخترم! نذرکن! زن جوان درمیان اشک وآه پرسید: نذرچه کسی؟ پیرزن با مهربانی پاسخ داد: چه کسی بهتر از امام حسین (ع) و حضرت ابا الفضل (ع) دراین روز عاشورا، میتواند دستگیرت باشد، ای دخترم! نذرکن! مادر سالها پیش، چنین روزی را به یاد آورد. روز عاشورا بود و او کودکی 7 ساله که به دنبال مادرش می­دوید و ظرف­های نذری را به خانۀ همسایه­ها می­رساند به یاد آورد که ازمادرش می­پرسید: مادر!چرا همۀ این شله­زردهای خوشمزه رو به مردم می­دهی؟ پس خودمان چه؟ و مادر درجوابش فقط لبخند می­زد... *** شب اول بعد ازعمل، میثم بسیاربی تاب بود. تب شدیدی بدنش را فراگرفته بود و مرتب ناله می­کرد. مادر بر بستر پسر به انتظارنشسته بود و دست نیازش را به سوی آسمان درازکرده بود. نیمه­های شب، مادر با صدای میثم، دست ازدعا برداشت. - چی شده ، پسرم؟ چیزی می­خوای؟! میثم بلند شده بود و نشسته بود. هاج و واج به اطراف نگاه می کرد. دیگرتب نداشت. مرکوری تبدیل خط تولید موستانگ به مرکوری،کاری بودکه آمریکایی­ها درسال 1967 در صنایع خودروسازی خود انجام دادند. خودروی مرکوری هشت سیلندرداشت و با سرعت 171 کیلومتردرساعت حرکت می­کرد.

مجلات دوست کودکانمجله کودک 173صفحه 10