
لطیفه
اولّی در شهر ما کوهی وجود دارد که وقتی در آنجا فریاد میزنی ، صدای خودت را سریع میشنوی!
مثلاً وقتی میگویی حمید زود میشنوی حمید !
دومی : ولی در شهر ما کوهی وجود دارد که وقتی فریاد میزنی حمید زود میشنوی کدام حمید !؟
مرد بیسوادی روزنامهای را که عکس یک اتوبوس در آن بود وارونه بدست گرفته بود و تند تند میگفت :
«خدا به فریاد مسافران این اتوبوس برسد حتماً همه در آنجا مردهاند! مجید و مهرنوش علیزاده 10 ساله از خراسان درگز
بهار من بیا
بهار من وقتی بیاید ، ننه سرما را بیرون میکند و خودش با لباس سبز زیبا میآید. از توی سبدی که در دست دارد ،روی درختها شکوفه و برگ میریزد . توی باغچههای خانهها گل میپاشد و باغچهها را پر از گلهای سنبل و یاس میکند. یک شاخه سنبل با دستهای گرمش توی گلدان میکارد. توی دشت و گلشن را پر از گلهای رنگارنگ میکند. درختها را از خواب زمستانی بیدار میکند و به آنها طراوت و شادابی میبخشد. با آبپاش کوچکش به گلها آب میدهد. رودخانه را پر از آب میکند. عمو نوروز دوباره با دایره زنگیاش مینوازد . سفرههای هفت سین توی تمام خانهها چیده شده است . این لحظههای باشکوه بهار است .فاطمه امینی یکتا 11 ساله
فاطمه باقری طباطبائی 9 ساله از قم
دوستان دوست:
رشت: روزبه اخلاق نجات 9 ساله خوزستان: احسان هدایتی ابوموسی: آیس بخشی 11 ساله
بجنورد: مجتبی نیستانی، حنیف محمدی کاشان: علی گرامی بابلسر: اشکان بشیری، نیکی بشیری
اصفهان: مینا ایرانی قوچان: فرحناز مهماندوست 3 ساله تهران: سیاوش تقوی، امیر حسین محمدی، محمدرضا نوعی اصل، امیر سالار علی پور ، فرناز باقری، مریم نیاکانی، فرناز ثابت زاده، ستوده محمدی ، آتنا غروری
فرحناز مهماندوست 3 ساله از قوچان
و همین موضوع سالیوان را به اشتباه می اندازد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 176صفحه 40