
نیما رحیمی/ 11 ساله/ از کرج
سپیده سلیمانی/ 11 ساله/ از تهران
روزی که باران میآمد
از سرویس پیاده شدم. شدّت باران این قدر زیاد بود که
انگار خداوندبر سر ما شیلنگ گرفته است. زنگ در را زدم. کسی
جواب نداد به مدّت سه دقیقه دستم را روی زنگ گداشتم و فشار
دادم.امّا هیچ فایدهای نداشت! خدایا چرا هیچ کس در را باز
نمیکند! میخواستمگریه کنم. مثل موش آب کشیده شده بودم.
آسمان با رعد و برقهای زیادش لجم را درآورده بود. از شدت
سرما دندانهایم به هم میخورد. دستهایم قرمز شده بود.
نزدیک بود که یخ بزنم امّا ناگهان از دور مادرم را دیدم که چتری
به دست دارد و به سوی من میآید. وقتی به من رسیدبا تعجب
و ناراحتی کفت: وای خدا! توی این سرما چرا نرفتی تو! مگه کلید
نداشتی که بیای تو؟ من گفتم: مامان الآن که جای این حرفها
نیست. دارم قندیل میبندم. خواهش میکنم بریم تو. مادرم هم
که از شدّت سرما قرمز شده بود را داخل جیب خود کرد تا کلید
را بیرون آورد و در را باز کند. دنبال کلید میگشت.ناگهان یادش
افتادکه کلیدرا در خانه جاگذاشته است. وای! عجب فاجعهای!
حالا باید تا شب صبر میکردیم تا پدر هم از سرکار بیاید! چند
دقیقه نگذشته بودکه همسایه روبهرویی ما ازآن جارد شد .من
مادرم را که دید گفت: چرا این جا ایستادهاید. مادرم هم ماجرا
را برای خانم همسایه تعریف کرد. خانم همسایهما را تاوقتی که
پدر بیاید به خانهیشان دعوت کرد. ما هم پذیرفتیم و به آنجا
رفتیم. گرم شدیم و کمی میوه خوردیم که پدرم را ازپشت پنجره
دیدم.خیلی تعجّب کردم چون قرار بود که ساعت دوازده بیاید!
به مادرم خبر دادم و با تشکّر و خداخافظی از خانم همسایه
به بیرون آمدیم. خوشبختانه پدر کلید داشت و با هم به خاانه
رفتیم.
صبح روز بعد همگی از خانه بیرون آمدیم که ناگهان یادمان
افتاد که هیچ کداممان کلیدی برنداشتهایم. نگاهی به بیرون
انداختیم. وای امروز از دیروز بدتر بود چون نه خانم همسایه بود
و نه باران. فقط ما بودیم وکلیدی در خانه و برف و سکوت طبیعت.
نویسنده: ستوده محمّدی
از تهران کلاس پنجم=دبستان شکوفه
کمپانی میتسوبیشی ژاپن درسالهای اخیر، خودروی زرهی ژاپن را که کارایی کاملی داشت با نام «تیپ 89»
عرضه کرد. تیپ 89 از سال 1991 تولید میشود. سلاح سبک 35 میلیمتری اورلیکون را حمل میکند و موشک
ضد تانک MAT در آن به کار گرفته شده است. موتور6 سیلندر میتسوبیشی به خودروی زرهی تیپ 89، سرعتی
برابر 70 کیلومتر در ساعت میدهد.
مجلات دوست کودکانمجله کودک 182صفحه 40