فصل دوم
دلایل اثبات معاد
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 17
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 18
معاد، ضروری ادیان و برهان
ادیان همه قائلند، برهان قائم است بر اینکه یک عالم دیگری ماورای این عالم طبیعت هست.(17)
6 / 7 / 56
* * *
فطری بودن ایمان به معاد
اصول و ارکان ایمان، که عبارت از معرفت و توحید و ولایت ـ که ایمان به رسل است ـ و ایمان به یوم المعاد و ایمان به ملائکه و کتب الهیّه [ است]، از فطریات است.(18)
* * *
اثبات معاد با تکیه بر فطرت بشر
عشق به راحتی مطلق
میل به حریّت و نفوذ اراده
حصول راحتی و نفوذ اراده در آخرت
یکی از فطرتهای الهیّه که مفطور شده اند جمیع عائله بشر و سلسله انسان بر آن، «فطرت عشق به راحت» است، که اگر در تمام دوره های تمدّن و توحّش و تدیّن و سرخودیِ این نوع مراجعه شود، و از تمام افراد عالِم و جاهل، وضیع و شریف، صحرایی و شهری سؤال شود، که این تعلّقات مختلفه و اهویه متشتّته برای چیست، و این همه تحمّل مشاقّ و زحمات در دوره زندگانی برای
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 19
چه مقصد است، همه متّفق الکلمه با یک زبان صریح فطری جواب دهند که ما همه هر چه می خواهیم برای راحتی خود است. غایتِ مقصد و نهایت مرام و منتهای آرزو، راحتی مطلق و استراحت بی شوبِ به زحمت و مشقّت است. و چون چنین راحتِ غیر مشوب به زحمت و استراحت غیرمختلط به رنج و نقمت معشوق همه است، و آن معشوق گمشده را هرکس در چیزی گمان می کند، از این جهت تعلّق به هر چه در او محبوب را گمان کرده پیدا می کند؛ با این که در تمام عالم مُلک و جمیع سرتاسر دنیا چنین راحتی مطلقی یافت نشود و چنین استراحت غیرمشوبی ممکن نیست.
تمام نعمتهای این عالم مختلط با زحمتها و رنجهای طاقت فرساست؛ همه لذّتهای دنیا محفوف به آلامی است کمرشکن؛ درد و رنج و تعب و حزن و اندوه و غصّه سرتاسر این عالَم را فراگرفته است.
در تمام دوره های زندگانی بشر یک نفر یافت نشود که رنجش مساوی با راحتش باشد و نعمتش مقابل تعب و نقمتش باشد، تا چه رسد به آن که راحتی خالص و استراحت مطلق داشته باشد. پس، معشوق بنی الانسان در این عالم یافت نشود؛ عشق فطری جبلّیِ فعلی آن هم در تمام سلسله بشر و عائله انسان بی معشوقِ فعلیِ موجود ممکن نیست.
پس، ناچار در دار تحقّق و عالم وجود، باید عالمی باشد که راحتی او مشوب نباشد به رنج و تعب: استراحتِ مطلق بی آلایش به درد و زحمت داشته باشد، و خوشی خالص بی شوب به حزن و اندوه در آن جا میسَّر باشد؛ و آن دار نعیم حقّ و عالم کرامت ذات مقدّس است.(19)
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 20
و می توان آن عالم را به فطرت حریت و نفوذ اراده، که در فطرت هر یک از سلسله بشر است، اثبات کرد. چون مواد این عالم و اوضاع این دنیا و مزاحمات آن و تنگی و ضیق آن تعصی دارد از حریت و نفوذ اراده بشر، پس باید عالمی در دار وجود باشد که اراده در آن نافذ باشد و مواد آن عصیان از نفوذ اراده نداشته باشد، و انسان در آن عالم فعال مایشاء و حاکم مایرید باشد؛ چنانچه فطرت مقتضی است.
پس، جناح عشق به راحت، و عشق به حریت، دو جناحی است که به حسب فطرت الله غیر متبدله در انسان ودیعه گذاشته شده که با آنها انسان طیران کند به عالم ملکوت اعلی و قرب الهی.(20)
* * *
در فطرت تمام بشر ثبت است عشق به راحت و حرّیت و مقصود از حرّیت، حرّیت مطلقه است که نفوذ اراده از شؤن آن است. و در حیات دنیاوی این دو امر، ممکن نیست؛ زیرا که راحت مطلقه به هیچ وجه یافت نشود، بلکه تمام راحتیهای آن مشوب به رنج و تعب است؛ چه در تحصیل آن و تمهید مقدمات کثیره برای حصول آن، و چه در حین حصول آن، و چه بعد از حصول آن... .
پس آنچه که انسان عاشق اوست ـ که راحتی مطلق است ـ در این عالم میسور نیست، ولی در عالم ملکوت ـ به طوری که ارباب شرایع خبر دادند ـ این راحتی مطلق موجود است. پس انسان بالفطره متوجه عالمی است که در آن راحتی بی رنج و تعب، و لذّتی بی مزاحم و کدورت است.
و نیز انسان به حسب فطرت، عاشق حریّت و آزادی است که
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 21
هر چه بخواهد بکند، حتی اراده او نیز نافذ باشد؛ به طوری که در مقابل سلطنت و قدرت او مدافع و مزاحمی نباشد. و معلوم است که در این عالم، همچو قدرت و نفوذ اراده یافت نشود، لاأقل طبایع این عالم تعصّی دارند که تحت اراده انسان باشند ـ چنانچه واضح است ـ و این طور سلطنت جز در عالم مابعد الطبیعه ـ که بهشت اهل طاعت است ـ یافت نشود.(21)
* * *
عشق به بقای ابدی
انسان می خواهد به «حق مطلق» برسد تا فانی در خدا شود. اصولاً اشتیاق به زندگی ابدی در نهاد هر انسانی نشانه وجود جهان جاوید و مصون از مرگ است.(22)
11 / 10 / 67
* * *
جهان غیب و ثابت معشوق فطرت
و نیز در فطرتِ جمیع عایله بشری ثبت است عشق به بقای ابدی؛ منتهی آن که از برای محجوبین از فطرت اصلیّه از باب اشتباه در تطبیق، نتیجه این محبّت پیوستگی به دنیا و محبّت به دنیا شده و تنفّر از موت.
و عمده تنفُّر از موت از باب این است که، در قلب محجوبین، ایمان به عوالم بعد الموت و حیات و بقای ابدی وارد نشده، و موت را فنا گمان می کنند، و چون فطرت از فنا منزجر و متنفّر است و به بقا عاشق است، تنفّر از موت در محجوبان پیدا شده. با آن که فطرت اصلیه که عاشق بقای ابدی است، همین عشق پیوستگی به معاد و عالم مابعدالموت است؛ زیرا که حیات دنیاوی ممکن نیست ابدی باشد و چون زایل است فطرت از آن متنفّر است و
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 22
نشئه ثانیه غیبیّه که نشئه باقیه است، معشوق فطرت است. پس ایمان به یوم الآخره، یعنی نشئه مابعدالدّنیا از فطریات است.(23)
* * *
عدم قابلیت دنیا برای عذاب مجرمین
ما نمی توانیم یک نفر آدمی که به اندازه محمدرضا ارتکاب جرایم کرده، بشر با تمام قوایش نمی تواند او را این جنایتهایی که او کرده است جزا بدهد؛ برای اینکه بالاخره تا آخرش این است که یک نفر آدم مرده است. یک نفر آدم مقابل یک نفر آدم است. کسی که هزاران جمعیت را ـ بسیاری از اشخاص را خودش در 15 خرداد ـ آنطوری که می گفتند ـ خودش در هلیکوپتر، از آن بالاها، خودش مرتکب این قتال شده است، و با امر او، این ملت با امر او به این قتلگاهها خیابانهای ما مبدل شد، یک ملت را از بین برده است، یک ملت را، ما چه جوری می توانیم او را [به جرم] ارتکاب این جنایت ما عوضش را به او بدهیم. این دلیل بر این است که یک عالم دیگری است که در آنجا همه این معانی حاصل می شود. یک عالمی که ابدی است؛ جهنمی که خالد است؛ همیشه است. یک عذابی که تصورش را ما نمی توانیم بکنیم. این دلیل بر این است که یک عالم دیگری باید باشد تا این مجرمها را در آن عالم جزایشان را بدهند. ما در این عالم نمی توانیم جزای اینها را بدهیم.(24)
31 / 3 / 58
* * *
از بشر همچو قدرتی ساقط است که بتواند سزای اعمال اینطور جنایتکارها را بدهد؛ آنقدری که در قدرت انسان است همین
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 23
مقدار است که اگر یک نفر یکی را کشت، به جای او او را بکشند اما اگر یک کسی یک ملتی را به این وضعی که الآن ملاحظه می کنید کشاند، قتل عامها کرد، حبسهای طولانی، جوانهای ما را در حبس برد و به پیری به ما برگرداند، در بین اینهایی که در حبس بودند و پانزده سال حبس بودند، بعضی دستها که با من مصافحه می کردند آن وقت دست یک پهلوان بود و حالا که مصافحه می کند دست یک آدم عادی شده. آن زجرها و ناراحتیهایی که به جوانهای ما، به روشنفکرهای ما، به علمای ما، به دانشگاهیهای ما، به بازرگانهای ما، آن زجرها و تبعیدها و آنقدر زحماتی که به اینها دادند و اینها متحمل شدند، ما نمی توانیم جبران کنیم. یک جان بیشتر ندارد؛ شما همه تان هم جمع بشوید همان یک جان را از او می گیرید. او صدها جان از بهترین فرزندان اسلام گرفته است، حالا شما هم یک جان از یک نفر آدمی که ارتباطش به اجانب بیشتر از ارتباطش به ملت ماست بگیرید، این نمی شود جبران.
شما فرض بکنید که یکوقت دست شما بیاید، دست و پای او را ببرید و چشمهایش را درآورید، از این کارها هم بکنید ـ فرض کنید ـ باز هم جبران نمی شود. این دلیلِ بر این است که یک عالَم دیگری هست که جبران اینطور چیزها در آنجا می شود. برای هر کشتنی، کشتن و زنده کردن کشتن و زنده کردن ممکن است. برای زجرهایی که به جوانهای ما داده، زجرهای طولانی و تا ابد ممکن است باشد. نمی شود آقا که یک کسی بیاید و سی و چند سال به این مردم آن جور حکومت جائرانه بکند و مأمورینش در همه اطراف بلاد با زن و فرزند و جوان و پیر ما، عالِم و غیر عالِم ما آنطور رفتار بکنند و ما هم نتوانیم جبران بکنیم. اصلاً، اگر دست ما هم برسد نتوانیم جبران بکنیم. نمی شود که خدای تبارک و تعالی
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 24
یک همچو کاری را اجازه بدهد که یک نفر آدم این کارها را بکند و بعد هم جزایش همین باشد که بکشند او را، جزایش همین باشد که مالش را بگیرند. در بین جوانهای ما اشخاصی بودند که در جوانی رفتند و پانزده سال عمرشان را هدر داده این. او می توانست در بیرون اگر از علما هست کتابها بنویسد، هدایتها بکند؛ اگر از روشنفکران است کتابها بنویسد و روشنفکریها بکند، روشنگریها بکند؛ اگر از اطبا هست جمعیت زیادی را از مرگ نجات بدهد ـ تمام این قشرهایی که از ما اینها در زندان کردند، اینها حیاتشان را از دست دادند؛ اینها زندگی اشان را، بیشتر زندگی اشان را از دست دادند؛ یعنی یک زندگی توی محبسی که هیچ کاری نمی تواند بکند، از همه کارها او را باز داشتند؛ اینها جبرانش چیست؟ اینها با کشتن محمدرضا درست می شود؟ جبران می شود؟ این تمام عیاشیها و ظلمهایش را کرده و حالا هم تقریبا اواخر عمرش هست؛ یک کسی که تمام این جنایات را کرده، حالا می شود که من و شما بگوییم که خوب حالا پولهایش را از او بگیریم... شما فرض کنید که بتوانید که همه اینها را هم از او بگیرید لکن می توانید شما این هدری که داده است این نیروی ملت را که به هدر داده جبران کنید؟ این دانشگاههای ما را به یک صورتی درآورد که نیروی انسانی ما را هدر داد. کاش هدر بود، نیروهای انسانی ما را منقلب کرد به یک نیروهای غیرانسانی. این سینماهایی که در زمان ایشان مشغول فعالیت بودند، آن مراکز فحشایی که اینها درست کردند، مراکز فحشایی که موجود کردند برای اینکه جوانهای ما را بکِشند به آن مراکز و غافل کنند از مسائل حیاتی خودشان، از مسائل زندگی بخش خودشان، این مراکز
اسباب این شد که این نیروی انسانی که باید در خدمت کشور ما
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 25
باشد علاوه بر اینکه معطل شد، منقلب شد به یک نیروی غیرانسانی. چطور ما می توانیم جبران کنیم این جنایات را؟ جنایاتْ قابل جبران به دست بشر نیست. این به دست ماورای این عالَم جبران می شود؛ و بدانید که جبران می شود [ان شاءالله حضار]. این قرآن است که هر کس هر ذره کاری که بکند می بیند او را. آنجا یک همچو عالَمی است. فَمَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرَّةٍ خَیْرا یَرَهُ * وَ مَنْ یَعْمَلْ مِثْقالَ ذَرةٍ شَرّا یَرَه؛ خودش را می بیند. آیه اینطور می فرماید و مطلب هم همین است. صورت این عمل در آنجا به یک نحو مناسبی منعکس است و در آنجا خودش را می بیند. و اینها جبران خواهد شد و شما دلتان محکم باشد که اگر دستتان هم نرسد به او، که برسد هم نمی توانید جبران کنید، اما این جنایات جبران خواهد شد در آنجا.(25)
1 / 11 / 57
* * *
جهان ابدی، جایگاه برپایی عدالت
کسی که یک نفر را بکشد، یک جان را از بین ببرد، جان او هم به اندازه اوست... او [را] به اندازه یک نفر که کشته شد ما قصاص می توانیم بکنیم. کسی که صدها هزار نفر را به کشتن داده است، کسی که صدها هزار نفر را به زجر در زندانها و در بیغوله ها جای داده است، جز اینکه در یک عالَم دیگری که ابدی است برای هر یک از اینها یک حسابی باز می شود[چاره دیگری ندارد]؛ و اینجا قدرت نیست برای این کار. ما یک نفر را می کشیم به جای یک نفر. جان اشخاص، فرق مابین شاهش و گدایش و مجرمش و غیر مجرمش فرقی نیست بلکه جانهای اینها شریفتر از اوست. ما
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 26
نمی توانیم، بشر نمی تواند این مجرمهای بالذّات را ازشان انتقام بکشد برای اینکه آخرش هرچه زجر بکند، یک نفر را زجر کرده؛ و این یک نفر، هزاران نفر را. ما چطور می توانیم؟ یک نفر در مقابل یک نفر ما می کشیم؛ این هزاران نفر را کشته است، هزار دفعه که نمی توانیم بکشیم. لکن آنجایی که خداوند بخواهد انتقام بکِشد، می کُشد، زنده می کند، می کُشد، زنده می کند. برای هر یک از اینها شکنجه می دهد. چه شکنجه ای! شکنجه هایی غیر از اینکه در اینجاست.(26)
16 / 12 / 57
* * *
برپا شدن قیامت، ضروری تکامل حرکت جوهری
حرکت جوهریّه، حرکت از نقص به کمال است، نه از کمال به نقص، و این حرکت امری است ذاتی و قهری، و خلاف آن ممکن نیست، و بر طبق آن سیر از کمال به نقص محال است.
انسان اوّل جمادی است و سپس وارد رحم می شود و در ابتدای حیات در رحم، حقیقتا یکی از نباتات است (بدون این که حیوان باشد و بدون این که انسان باشد)، و مثل درخت است که فقط قوّه نامیه دارد... بعد از این، حرکت می کند و به جایی می رسد که حیوانیّت هم دارد. به همین ترتیب به حرکت جوهریّه حرکت نموده، رو به عالم تجرّد بالا می رود و غیرممکن است که سیر تکاملی برای آن حاصل نیاید. این موجود قطعا سیر به عالم تجرّد می نماید و این از ذاتیّات اوست... .
حاصل سخن این که انسان به حرکت جوهریّه، دارای تکامل جوهری است و بر طبق آن رو به تجرّد می رود و برپا شدن قیامت، حتّی اگر انبیا هم نبودند، بر طبق این حرکت جوهری، قهری و
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 27
ذاتی بود.(27)
* * *
ایجاد تدریجی قوا در انسان
حصول تدریجی مراتب تجرّد نفس
وقتی معتدلترین اجسام؛ یعنی مغز در جنین پیدا شد، در واقع آخرین درجه جسم که عرش جسم است پدید آمده و وقتی مغز حرکت کرد، اوّل مرتبه احساس، تولید می شود یعنی جسم به واسطه حرکت، منقلب به حسّ لمس می گردد چون مرتبه این حس، به مرتبه جسم نزدیک است و بتدریج حرکت می کنند و در اثر این حرکت مشاعر، و احساسات دیگر پیدا می شود و قوّه خیالیّه به وجود می آید. این حسّ رو به ترقّی می گذارد، و چون آخر مرتبه عالم طبیعت، اول مرتبه تجرّد است بتدریج که این قوا تکمیل می شوند و رو به عالم غیب می گذارند، وحدتی به دنبال آنها حاصل می آید که نفس نامیده می شود و نفس بوحدتها، جامع و حاوی همه این کثرات است.
نفس بتدریج حرکت می کند و مادامی که در طبیعت است مرتبه به مرتبه با حرکت جوهریّه، خود را از طبیعت بیرون می کشد، ولی در عین حال که مرتبه ای از آن تجرّد پیدا کرده، مرتبه دیگرش، مرتبه طبیعی است؛ در حقیقت، اختلاطی از عالم غیب و شهود، و اختلاط طبیعت و مادّه با تجرّد و اختلاط کثیف با لطیف است؛ تا این که وقتی به سبب سیر تکاملی، خود را از طبیعت بیرون بکشد و در کاروان مجرّدات منسلک شود. در حقیقت این موجود سواری است که از اوّل نقطه طبیعت و عالم هیولا برمی خیزد، با قافله موجودات عالم طبیعت همراه می شود، ولی بتدریج از طبیعت جلو می افتد، تا به مرز طبیعت و تجرّد می رسد، و از آخرین مرتبه طبیعت که قدم برمی دارد، به اولین درجه عالم
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 28
تجرّد قدم می گذارد و از عالم شهادت گذشته به عالم غیب می رسد، این فراق را که وقتی موجود از مرز طبیعت و تجرّد می گذرد، و با قافله طبیعت وداع می کند، رخ می دهد «مرگ» می نامیم، این فراق قهری و طبیعی، و این وداع، وداع اجباری، و این مسافرت امری جبلّی است، فَاِذا جاءَ اَجَلُهُمْ لایَسْتَأْخِرُونَ ساعَةً وَ لا یَسْتَقْدِمُونَ.(28)
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 29
کتابمعاد از دیدگاه امام خمینی (س)صفحه 30